گشت یکی چشمه ز از نیما یوشیج اشعار پراکنده 5

نیما یوشیج

آثار نیما یوشیج

نیما یوشیج

گشت یکی چشمه ز سنگی جدا

1 گشت یکی چشمه ز سنگی جدا

2 غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا

3 گه به دهان بر زده کف چون صدف

4 گاه چو تیری که رود بر هدف

5 گفت : درین معرکه یکتا منم

6 تاج سر گلبن و صحرا منم

7 چون بدوم ، سبزه در آغوش من

8 بوسه زند بر سر و بر دوش من

9 چون بگشایم ز سر مو ، شکن

10 ماه ببیند رخ خود را به من

11 قطره ی باران ، که در افتد به خاک

12 زو بدمد بس کوهر تابناک

13 در بر من ره چو به پایان برد

14 از خجلی سر به گریبان برد

15 ابر ، زمن حامل سرمایه شد

16 باغ ،‌ز من صاحب پیرایه شد

17 گل ، به همه رنگ و برازندگی

18 می کند از پرتو من زندگی

19 در بن این پرده ی نیلوفری

20 کیست کند با چو منی همسری ؟

21 زین نمط آن مست شده از غرور

22 رفت و ز مبدا چو کمی گشت دور

23 دید یکی بحر خروشنده ای

24 سهمگنی ، نادره جوشنده ای

25 نعره بر آورده ، فلک کرده کر

26 دیده سیه کرده ،‌شده زهره در

27 راست به مانند یکی زلزله

28 داده تنش بر تن ساحل یله

29 چشمه ی کوچک چو به آنجا رسید

30 وان همه هنگامه ی دریا بدید

31 خواست کزان ورطه قدم درکشد

32 خویشتن از حادثه برتر کشد

33 لیک چنان خیره و خاموش ماند

34 کز همه شیرین سخنی گوش ماند

35 خلق همان چشمه ی جوشنده اند

36 بیهوده در خویش هروشنده اند

37 یک دو سه حرفی به لب آموخته

38 خاطر بس بی گنهان سوخته

39 لیک اگر پرده ز خود بردرند

40 یک قدم از مقدم خود بگذرند

41 در خم هر پرده ی اسرار خویش

42 نکته بسنجند فزون تر ز پیش

43 چون که از این نیز فراتر شوند

44 بی دل و بی قالب و بی سر شوند

45 در نگرند این همه بیهوده بود

46 معنی چندین دم فرسوده بود

47 آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر

48 و آنچه بکردند ز شر و ز خیر

49 بود کم ار مدت آن یا مدید

50 عارضه ای بود که شد ناپدید

51 و آنچه به جا مانده بهای دل است

52 کان همه افسانه ی بی حاصل است

53 (اشعار نیما یوشیج)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر