-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کلماتی هست که میمیرند
2 کلماتی هست که کلماتِ دیگر را میبلعند
3 کلماتی هست که با هیچ پاککنی پاک نمیشوند
4 کلماتی هست که در خواب راه میروند
5 کلماتی هست که قلبشان از مشتشان بزرگتر است
6 کلماتی هست که مثلِ تختهسنگهای دامنۀ کوهستان
7 خیس از بارانِ شبانهاند
8 و در زیرِ نورِ ستارگان برق میزنند
9 کلماتی هست که هیچوقت به دنیا نمیآیند
10 کلماتی هست که چشمِ دیدنِ کلماتِ دیگر را ندارند
11 کلماتی هست که مادر ندارند
12 کلماتی هست که خود را میسوزانند
13 کلماتی هست که فرصتِ گریه کردن ندارند
14 کلماتی هست که بستگی دارند
15 کلماتی هست که کلماتِ دیگر را کول میکنند
16 کلماتی هست که سرِ زا میروند
17 کلماتی هست که تنهایند
18 کلماتی هست که دزدیده میشوند
19 کلماتی هست که دل را به لرزه میاندازند
20 کلماتی هست که بعد از بیانشان سیگار میچسبد
21 (اشعار حسین پناهی)
22 چقدر شبیه مادرم شده ام
23 چرا نمی شناسی ام ؟!
24 چرا نمی شناسمت ؟
25 می دانم که مرا نمی شنوی
26 و من این را از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم
27 دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و
28 به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند
29 با توام بی حضور تو
30 بی منی با حضور من
31 می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند
32 همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم
33 و هر شب بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم
34 و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند
35 نخ های آبی ام تمام شده اند
36 و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند .
37 باید پیش از بند آمدن باران بمیرم !
38 حق با تو بود
39 می بایست می خوابیدم
40 اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
41 در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
42 با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان
43 کاش تنها نبودم
44 فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
45 کاش تنها نبودی
46 آن وقت که می توانستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
47 بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند
48 می دانی ؟
49 انگار چرخ فلک سوارم
50 انگار قایقی مرا می برد
51 انگار روی شیب برف ها با اسکی می روم و
52 مرا ببخش
53 ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
54 می شنوی ؟
55 انگار صدای شیون می اید
56 گوش کن
57 می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
58 اما به جای آن
59 می توانم قصه های خوبی تعریف کنم
60 گوش کن
61 یکی بود یکی نبود
62 زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه
63 به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
64 به جای علوفه دادن به مادیان ها آبستن
65 به جای پختن کلوچه شیرین
66 ساده و اخمو
67 در سایه بوته های نیشکر نشسته بود و کتاب می خواند
68 صدای شیون در اوج است
69 می شنوی
70 برای بیان عشق
71 به نظر شما
72 کدام را باید خواند ؟
73 تاریخ یا جغرافی ؟
74 می دانی ؟
75 من دلم برای تاریخ می سوزد
76 برای نسل ببرهایش که منقرض گشته اند
77 برای خمره های عسلش که در رف ها شکسته اند
78 گوش کن
79 به جای عشق و جستجوی جوهر نیلی می شود چیزهای دیگری نوشت
80 حق با تو بود
81 می بایست می خوابیدم
82 اما مادربزرگ ها گفته اند
83 چشم ها نگهبان دل هایند
84 می دانی ؟
85 از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است
86 کودک
87 خرگوش
88 پروانه
89 و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که
90 بی نهایت
91 بار
92 در نامه ها و شعر ها
93 در شعله ها سوختند
94 تا سند سوختن نویسنده شان باشند
95 پروانه ها
96 آخ
97 تصور کن
98 آن ها در اندیشه چیزی مبهم
99 که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
100 در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
101 یادم می اید
102 روزگاری ساده لوحانه
103 صحرا به صحرا
104 و بهار به بهار
105 دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
106 عشق را چگونه می شود نوشت
107 در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
108 که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
109 دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
110 وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
111 من تو را…
112 او را…
113 کسی را… دوست می دارم
114 “حسین پناهی”
115 (از مجموعه ستاره)
116 به ساعت نگاه می کنم:
117 حدود سه نصفه شب است
118 چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم
119 و طبق عادت کنار پنجره می روم
120 سوسوی چند چراغ مهربان
121 وسایه های کشدار شبگردانه خمیده
122 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
123 و صدای هیجان انگیز چند سگ
124 و بانگ آسمانی چند خروس
125 از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
126 و خوشحال که هنوز
127 معمای سبز رودخانه از دور
128 برایم حل نشده است
129 آری!از شوق به هوا می پرم
130 و خوب می دانم
131 سالهاست که مرده ام
132 من زندگی را دوست دارم
133 ولی از زندگی دوباره می ترسم!
134 دین را دوست دارم
135 ولی از کشیش ها می ترسم!
136 قانون را دوست دارم
137 ولی از پاسبان ها می ترسم!
138 عشق را دوست دارم
139 ولی از زن ها می ترسم!
140 کودکان را دوست دارم
141 ولی از آینه می ترسم!
142 سلام را دوست دارم
143 ولی از زبانم می ترسم!
144 من می ترسم ، پس هستم
145 این چنین می گذرد روز و روزگار من
146 من روز را دوست دارم
147 ولی از روزگار می ترسم!
148 دنیا را بغل گرفتیم
149 گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
150 خوابمان برد
151 بیدار شدیم
152 دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!
153 “حسین پناهی”
154 پا برهنه با قافله به نا معلوم میروم
155 با پاهای کودکی ام!
156 عطر پریکه ها
157 مسحور سایه ی کوه
158 که میبرد با خود رنگ و نور را!
159 پولک پای مرغ
160 کفش نو
161 کیف نو
162 جهان هراسناک و کهنه
163 و
164 آه سوزناک سگ!
165 سال های سال است که به دنبال تو میدوم
166 پروانه زرد،
167 وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب میپری
168 و همچنان..
169 (اشعار حسین پناهی)
170 با مرجانها در عمق دریاها لرزیدیم
171 با کوسه ها خروارها تُن آب را باله زدیم
172 با امواج به ساحلها کوبیدیم
173 دنیای سرخ و سیاه خزهها را بر صخرهها روییدیم
174 با ابرها بارها با پرندهها بر شاخهی نارونها قاقار کردیم
175 ترکیدیم با انارها و سیرسیرکها
176 وزیدیم…
177 ترسیدیم…
178 درخشیدیم…
179 و درخشیدیم با ستارگان نیمه شب تا کجا… کجا !
180 میبینی؟ میبینی تا کجا میرفتیم و برمیگشتیم !
181 اکنون چنگ میزند بر نم روح انسانی رویاهایمان
182 خزههای سبز سفر
183 خیس باران به سوی پنجرههای مه گرفته سرازیر میشویم
184 میبینی تا کجا با آب آمدهایم!؟
185 با قایق بی پارو!؟
186 خوابم میآید…
187 نه
188 از عشق سخن گفتن برای آدمی هنوز خیلی زود است…
189 خیلی زود…
190 (اشعار حسین پناهی)
191 با تو
192 بی تو
193 همسفر سایه خویشم
194 و به سوی بی سوی تو می آیم
195 معلومی چون ریگ
196 مجهولی چون راز
197 معلوم دلی و مجهول چشم
198 من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو
199 سپرده ام
200 و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
201 ای همه من
202 کاکل زرتشت
203 سایه بان مسیح
204 به سردترین ها
205 مرا به سردترین ها برسان
206 “حسین پناهی”
207 (کاکل / از مجموعه ستاره)
208 به ساعت نگاه می کنم
209 حدود سه نصف شب است
210 چشم می بندم که مبادا چشمانت را
211 از یاد برده باشم
212 و طبق عادت کنار پنجره می روم
213 سو سوی چند چراغ مهربان
214 و سایه ی کشدار شبگردان خمیده
215 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
216 و صدای هیجان انگیز چند سگ
217 و بانگ آسمانی چند خروس
218 از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی ام
219 و خوشحال که هنوز
220 معمای سبز رودخانه از دور
221 برایم حل نشده است
222 آری، از شوق به هوا می پرم
223 و خوب می دانم
224 سال هاست که مرده ام…!
225 “حسین پناهی”
226 و رسالت من این خواهد بود
227 تا دو استکان چای داغ را
228 از میان دویست جنگ خونین
229 به سلامت بگذرانم
230 تا در شبی بارانی
231 آن ها را
232 با خدای خویش
233 چشم در چشم هم نوش کنیم.
234 “حسین پناهی”
235 (شبی بارانی ، از مجموعه: ستاره)
236 وقتی ما آمدیم
237 اتّفاق اتفاق افتاده بود!
238 حال
239 هرکس
240 به سلیقه خود چیزی میگوید
241 و در تاریکی گم میشود
242 هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
243 امشب دلی کشیدم
244 شبیه نیمه سیبی
245 که به خاطر لرزش دستانم
246 در زیر آواری از رنگ ها
247 ناپدید ماند!
248 “زنده یاد حسین پناهی”
249 (از مجموعه ستاره)
250 پدرم میگوید: کتاب!
251 و مادرم میگوید: دعا !
252 و من خوب میدانم
253 که زیباترین تعریف خدا را
254 فقط میتوان از زبان گلها شنید …
255 “حسین پناهی”
256 قرینه است ،
257 این درخت ُ آن درخت ،
258 بر آبی بی انتهای بالاتر !
259 تنها جای تو خالی ست ،
260 سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !
261 و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو
262 که به حیاط ِ دلم برگشته است !
263 می نشینم
264 و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره
265 در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .
266 و خوب می دانم که کسی کـَس نمی شود
267 زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !
268 پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !
269 با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم
270 و از او دور می شوم . . .
271 و هر چه دورتر می شوم ،
272 شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .
273 و باز سکوت !
274 “حسین پناهی”
275 جالب است
276 ثبت احوال
277 همه چیز را
278 در شناسنامه ام نوشته است
279 بجز احوال ام!
280 “حسین پناهی”
281 بی شک جهان را به عشق کسی آفریدهاند،
282 چون من که آفریدهام از عشق
283 جهانی برای تو !
284 “زنده یاد حسین پناهی”
285 به خانه می رفت
286 با کیف
287 و با کلاهی که بر هوا بود
288 چیزی دزدیدی ؟
289 مادرش پرسید
290 دعوا کردی باز؟
291 پدرش گفت
292 و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
293 به دنبال آن چیز
294 که در دل پنهان کرده بود
295 تنها مادربزرگش دید
296 گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
297 و خندیده بود
298 بی تو
299 نه بوی خاک نجاتم داد
300 نه شمارش ستاره ها تسکینم
301 چرا صدایم کردی
302 چرا ؟
303 سراسیمه و مشتاق
304 سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
305 نشان به آن نشان
306 که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
307 و عصر
308 عصر والیوم بود
309 و فلسفه بود
310 و ساندویچ دل وجگر