-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حنجره ها، غریبه اند و
2 زمزمه ها
3 آشنا
4 گویی همه با هم
5 از دالانهای نی پیچ رسیده اند
6 دودها
7 از ستونهای کوچک نور
8 شانه به شانه
9 صعود میکنند
10 گویی همه با هم
11 از یک سینه
12 بیرون زده اند
13 کشیده قامت من
14 آوازی به سینه دارد
15 هم از آب و
16 هم از آتش
17 پک میزنم
18 گلهای سرخ
19 باز
20 میشوند
21 گرد، آن چنان که گویی
22 نقطه به نقطه
23 با ماه تمام
24 مماسش کرده ای
25 و گر گرفته از آتش که انگار
26 شعله به شعله
27 از تنور دوزخ
28 اقتباسش کرده ای
29 چهره ات
30 حساب آفتابگردان های اعصار را
31 با آفتاب
32 تسویه میکند
33 عجیب نیست، اگر خورشید
34 جغرافیای مشرق
35 از مغرب
36 باز نشناسد
37 بی تابیات فریبی است
38 یا عشوه یی که
39 آفتاب مسکین را
40 در جذبه ی تماشایت
41 به سرسام افکنده است
42 جهان
43 بی قرار توست
44 دریغا فرهاد!
45 که در بازار
46 به چار سکه ی مسین
47 سودایش میکنند و
48 در غرفه ، شاه و شیرین
49 با پوزخندی از خنجر
50 تماشایش میکنند
51 ساده دلا فرهادا !
52 که تیشه و کوهش را
53 به فریبی
54 ستاندند و
55 نامه و خامه اش
56 به کف نهادند
57 ورنه
58 در شرمساری این کار و بار
59 هیچ اگر نه دیگر بار
60 فرقش را
61 به تیشه ای می شکافت
62 و آبروی عشق
63 باز میستاند
64 دریغا عشق!
65 بی آبرویا!
66 که چار سکه ی مسین در کف
67 چهره به آستین قبای ژنده می پوشد و
68 در هیاهوی بازار
69 با زخم خون چکانش در دل
70 از دیده ها،
71 گم میشود