قرینه است ، از حسین پناهی اشعار پراکنده 62

حسین پناهی

آثار حسین پناهی

حسین پناهی

قرینه است ،

1 قرینه است ،

2 این درخت ُ آن درخت ،

3 بر آبی بی انتهای بالاتر !

4 تنها جای تو خالی ست ،

5 سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !

6 و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو

7 که به حیاط ِ دلم برگشته است !

8 می نشینم

9 و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره

10 در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .

11 و خوب می دانم که کسی کـَس نمی شود

12 زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !

13 پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !

14 با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم

15 و از او دور می شوم . . .

16 و هر چه دورتر می شوم ،

17 شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .

18 و باز سکوت !

19 “حسین پناهی”

20 جالب است

21 ثبت احوال

22 همه چیز را

23 در شناسنامه ام نوشته است

24 بجز احوال ام!

25 “حسین پناهی”

26 بی شک جهان را به عشق کسی آفریده‌اند،

27 چون من که آفریده‌ام از عشق

28 جهانی برای تو !

29 “زنده یاد حسین پناهی”

30 به خانه می رفت

31 با کیف

32 و با کلاهی که بر هوا بود

33 چیزی دزدیدی ؟

34 مادرش پرسید

35 دعوا کردی باز؟

36 پدرش گفت

37 و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد

38 به دنبال آن چیز

39 که در دل پنهان کرده بود

40 تنها مادربزرگش دید

41 گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش

42 و خندیده بود

43 بی تو

44 نه بوی خاک نجاتم داد

45 نه شمارش ستاره ها تسکینم

46 چرا صدایم کردی

47 چرا ؟

48 سراسیمه و مشتاق

49 سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی

50 نشان به آن نشان

51 که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت

52 و عصر

53 عصر والیوم بود

54 و فلسفه بود

55 و ساندویچ دل وجگر

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر