-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 با تو
2 بی تو
3 همسفر سایه خویشم
4 و به سوی بی سوی تو می آیم
5 معلومی چون ریگ
6 مجهولی چون راز
7 معلوم دلی و مجهول چشم
8 من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو
9 سپرده ام
10 و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
11 ای همه من
12 کاکل زرتشت
13 سایه بان مسیح
14 به سردترین ها
15 مرا به سردترین ها برسان
16 “حسین پناهی”
17 (کاکل / از مجموعه ستاره)
18 به ساعت نگاه می کنم
19 حدود سه نصف شب است
20 چشم می بندم که مبادا چشمانت را
21 از یاد برده باشم
22 و طبق عادت کنار پنجره می روم
23 سو سوی چند چراغ مهربان
24 و سایه ی کشدار شبگردان خمیده
25 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
26 و صدای هیجان انگیز چند سگ
27 و بانگ آسمانی چند خروس
28 از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی ام
29 و خوشحال که هنوز
30 معمای سبز رودخانه از دور
31 برایم حل نشده است
32 آری، از شوق به هوا می پرم
33 و خوب می دانم
34 سال هاست که مرده ام…!
35 “حسین پناهی”
36 و رسالت من این خواهد بود
37 تا دو استکان چای داغ را
38 از میان دویست جنگ خونین
39 به سلامت بگذرانم
40 تا در شبی بارانی
41 آن ها را
42 با خدای خویش
43 چشم در چشم هم نوش کنیم.
44 “حسین پناهی”
45 (شبی بارانی ، از مجموعه: ستاره)
46 وقتی ما آمدیم
47 اتّفاق اتفاق افتاده بود!
48 حال
49 هرکس
50 به سلیقه خود چیزی میگوید
51 و در تاریکی گم میشود
52 هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
53 امشب دلی کشیدم
54 شبیه نیمه سیبی
55 که به خاطر لرزش دستانم
56 در زیر آواری از رنگ ها
57 ناپدید ماند!
58 “زنده یاد حسین پناهی”
59 (از مجموعه ستاره)
60 پدرم میگوید: کتاب!
61 و مادرم میگوید: دعا !
62 و من خوب میدانم
63 که زیباترین تعریف خدا را
64 فقط میتوان از زبان گلها شنید …
65 “حسین پناهی”
66 قرینه است ،
67 این درخت ُ آن درخت ،
68 بر آبی بی انتهای بالاتر !
69 تنها جای تو خالی ست ،
70 سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !
71 و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو
72 که به حیاط ِ دلم برگشته است !
73 می نشینم
74 و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره
75 در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .
76 و خوب می دانم که کسی کـَس نمی شود
77 زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !
78 پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !
79 با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم
80 و از او دور می شوم . . .
81 و هر چه دورتر می شوم ،
82 شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .
83 و باز سکوت !
84 “حسین پناهی”
85 جالب است
86 ثبت احوال
87 همه چیز را
88 در شناسنامه ام نوشته است
89 بجز احوال ام!
90 “حسین پناهی”
91 بی شک جهان را به عشق کسی آفریدهاند،
92 چون من که آفریدهام از عشق
93 جهانی برای تو !
94 “زنده یاد حسین پناهی”
95 به خانه می رفت
96 با کیف
97 و با کلاهی که بر هوا بود
98 چیزی دزدیدی ؟
99 مادرش پرسید
100 دعوا کردی باز؟
101 پدرش گفت
102 و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
103 به دنبال آن چیز
104 که در دل پنهان کرده بود
105 تنها مادربزرگش دید
106 گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
107 و خندیده بود
108 بی تو
109 نه بوی خاک نجاتم داد
110 نه شمارش ستاره ها تسکینم
111 چرا صدایم کردی
112 چرا ؟
113 سراسیمه و مشتاق
114 سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
115 نشان به آن نشان
116 که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
117 و عصر
118 عصر والیوم بود
119 و فلسفه بود
120 و ساندویچ دل وجگر