-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جای هر بوسه شده زخمی
2 گونی رسته به هر راهی
3 نه سرشکی ز دل ابری
4 نه صدای ز ته چاهی
5 چه شد آن جام که هر شام به گردش بود
6 چه شد آن نغمه که آن مست در این کو خواند
7 چه شد آن سایه که رقصید براین دیوار
8 چه شد آن پای که جایش دم درگه ماند
9 مرد نی زن به کجا رفت و چه شد آهنگ ؟
10 که زمین کوفت چنین نی را ؟
11 که به میخانه غبار سیهی پاشید ؟
12 که به کین ریخت بدر جام پر از می را ؟
13 وای یم روز در این خانه زنی می زیست
14 موی او دود صفت ، خفته به پیشانی
15 که بر او دست بیازید ؟ کجا بگریخت ؟
16 که بیاموخت به من رسم پریشانی
17 جای هر بوسه بهر گونه شد زخمی
18 جای هر گل گونی رسته به هر راهی
19 نه سرشکی که ببارد ز دل ابری
20 نه صدایی که براید ز ته چاهی
21 همه جا سینه تهی از عشق
22 همه جا گریه درون چشم
23 همه جا شور بدور از سر
24 همه جا مشت گره از خشم
25 شعر من بود که ورد لب هر کس بود
26 جای من بود بهر دست و بهر شانه
27 خانه ام بود چو میعادگاه عشاق
28 چه شد آخر که رمیدند از این خانه
29 همه جا تاریک
30 همه دلها سنگ
31 همه لبها سرد
32 همه جا بی رنگ
33 نصرت رحمانی
34 خودکار بیک من
35 وقتی میان بالش انگشت
36 آرام میگرفت
37 انگار خون ز صاحب خود وام میگرفت
38 هی مینوشت
39 هی مینوشت
40 هی…
41 گویی کلاف دار خودش را
42 هی… میسرشت
43 هی میسرشت
44 هی…
45 به پهن دشت صفحهی کاغذ
46 گردنکشی میانهی میدان بود
47 از سلطه در گریز
48 و با سریر سلطنت سنگ در ستیز
49 و با سلیطههای سیاست
50 چنگی خشن به خِفت گریبان بود
51 خودکار بیک من چون سمندی
52 در زیر گردن ران سرانگشتهای من
53 میتاخت
54 میشتافت
55 هی شعر میسرود
56 هی شعر
57 هی…هات…
58 راه میانبُری
59 از شام تیره بر صبحگاهِ تابان بود
60 کوته کنم فسانه به یک پارهی سخن
61 آئینهدار عصمت انسان بود
62 باری بسیار میسرود
63 از بود ، از نبود
64 از پودهای تار ، از تارهای پود
65 آنقدر او سرود که دیگر
66 در مغز _یعنی که در رگش_ خونی به جا نبود
67 از من یعنی ز صاحبش سریعتر تمام شد و این بنا نبود
68 ققنوسوار
69 وقتی که بر زیر شعلههای شعر
70 میگستراند بال
71 چونان لهیب بر پردهی حریر قلمکار
72 گُر میکشید
73 گر میکشید
74 گر
75 باشد که ابر دیدهی من موید
76 شاید ز رنج کوهکن روی پردهها
77 افسانههای دگر گوید
78 امروز خودکار بیک من
79 جز لولهای تهی بجای نمانده است
80 و با آن
81 هی میکشم
82 خطی ز دود یشم بر مرمر روان
83 روزان من شبان
84 روزان من شبان
85 ((نصرت رحمانی))