-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پا برهنه با قافله به نا معلوم میروم
2 با پاهای کودکی ام!
3 عطر پریکه ها
4 مسحور سایه ی کوه
5 که میبرد با خود رنگ و نور را!
6 پولک پای مرغ
7 کفش نو
8 کیف نو
9 جهان هراسناک و کهنه
10 و
11 آه سوزناک سگ!
12 سال های سال است که به دنبال تو میدوم
13 پروانه زرد،
14 وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب میپری
15 و همچنان..
16 (اشعار حسین پناهی)
17 با مرجانها در عمق دریاها لرزیدیم
18 با کوسه ها خروارها تُن آب را باله زدیم
19 با امواج به ساحلها کوبیدیم
20 دنیای سرخ و سیاه خزهها را بر صخرهها روییدیم
21 با ابرها بارها با پرندهها بر شاخهی نارونها قاقار کردیم
22 ترکیدیم با انارها و سیرسیرکها
23 وزیدیم…
24 ترسیدیم…
25 درخشیدیم…
26 و درخشیدیم با ستارگان نیمه شب تا کجا… کجا !
27 میبینی؟ میبینی تا کجا میرفتیم و برمیگشتیم !
28 اکنون چنگ میزند بر نم روح انسانی رویاهایمان
29 خزههای سبز سفر
30 خیس باران به سوی پنجرههای مه گرفته سرازیر میشویم
31 میبینی تا کجا با آب آمدهایم!؟
32 با قایق بی پارو!؟
33 خوابم میآید…
34 نه
35 از عشق سخن گفتن برای آدمی هنوز خیلی زود است…
36 خیلی زود…
37 (اشعار حسین پناهی)
38 با تو
39 بی تو
40 همسفر سایه خویشم
41 و به سوی بی سوی تو می آیم
42 معلومی چون ریگ
43 مجهولی چون راز
44 معلوم دلی و مجهول چشم
45 من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو
46 سپرده ام
47 و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
48 ای همه من
49 کاکل زرتشت
50 سایه بان مسیح
51 به سردترین ها
52 مرا به سردترین ها برسان
53 “حسین پناهی”
54 (کاکل / از مجموعه ستاره)
55 به ساعت نگاه می کنم
56 حدود سه نصف شب است
57 چشم می بندم که مبادا چشمانت را
58 از یاد برده باشم
59 و طبق عادت کنار پنجره می روم
60 سو سوی چند چراغ مهربان
61 و سایه ی کشدار شبگردان خمیده
62 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
63 و صدای هیجان انگیز چند سگ
64 و بانگ آسمانی چند خروس
65 از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی ام
66 و خوشحال که هنوز
67 معمای سبز رودخانه از دور
68 برایم حل نشده است
69 آری، از شوق به هوا می پرم
70 و خوب می دانم
71 سال هاست که مرده ام…!
72 “حسین پناهی”
73 و رسالت من این خواهد بود
74 تا دو استکان چای داغ را
75 از میان دویست جنگ خونین
76 به سلامت بگذرانم
77 تا در شبی بارانی
78 آن ها را
79 با خدای خویش
80 چشم در چشم هم نوش کنیم.
81 “حسین پناهی”
82 (شبی بارانی ، از مجموعه: ستاره)
83 وقتی ما آمدیم
84 اتّفاق اتفاق افتاده بود!
85 حال
86 هرکس
87 به سلیقه خود چیزی میگوید
88 و در تاریکی گم میشود
89 هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
90 امشب دلی کشیدم
91 شبیه نیمه سیبی
92 که به خاطر لرزش دستانم
93 در زیر آواری از رنگ ها
94 ناپدید ماند!
95 “زنده یاد حسین پناهی”
96 (از مجموعه ستاره)
97 پدرم میگوید: کتاب!
98 و مادرم میگوید: دعا !
99 و من خوب میدانم
100 که زیباترین تعریف خدا را
101 فقط میتوان از زبان گلها شنید …
102 “حسین پناهی”
103 قرینه است ،
104 این درخت ُ آن درخت ،
105 بر آبی بی انتهای بالاتر !
106 تنها جای تو خالی ست ،
107 سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !
108 و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو
109 که به حیاط ِ دلم برگشته است !
110 می نشینم
111 و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره
112 در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .
113 و خوب می دانم که کسی کـَس نمی شود
114 زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !
115 پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !
116 با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم
117 و از او دور می شوم . . .
118 و هر چه دورتر می شوم ،
119 شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .
120 و باز سکوت !
121 “حسین پناهی”
122 جالب است
123 ثبت احوال
124 همه چیز را
125 در شناسنامه ام نوشته است
126 بجز احوال ام!
127 “حسین پناهی”
128 بی شک جهان را به عشق کسی آفریدهاند،
129 چون من که آفریدهام از عشق
130 جهانی برای تو !
131 “زنده یاد حسین پناهی”
132 به خانه می رفت
133 با کیف
134 و با کلاهی که بر هوا بود
135 چیزی دزدیدی ؟
136 مادرش پرسید
137 دعوا کردی باز؟
138 پدرش گفت
139 و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
140 به دنبال آن چیز
141 که در دل پنهان کرده بود
142 تنها مادربزرگش دید
143 گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
144 و خندیده بود
145 بی تو
146 نه بوی خاک نجاتم داد
147 نه شمارش ستاره ها تسکینم
148 چرا صدایم کردی
149 چرا ؟
150 سراسیمه و مشتاق
151 سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
152 نشان به آن نشان
153 که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
154 و عصر
155 عصر والیوم بود
156 و فلسفه بود
157 و ساندویچ دل وجگر