من از حسین منزوی اشعار پراکنده 132

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

من

1 من

2 تو را

3 برای شعر

4 بر نمی­ گزینم

5 شعر، مرا

6 برای تو

7 برگزیده است

8 در هشیاری

9 به سراغت

10 نمی ­آیم

11 هر بار

12 از سوزش انگشتانم

13 در می­ یابم باز،

14 نام تو را ، می ­نوشته ام

15 تو را کنار چه بگذارم

16 که یک­دستی چشم­ اندازت

17 به هم نخورد؟

18 در آشپزخانه

19 کتاب شعری

20 در کتابخانه

21 گلدان گل

22 در گلخانه

23 سنتور هزار زخم

24 و در شرابخانه

25 سجاده­ ی آفتاب رو

26 با این همه زیباترین قاب تو

27 بستری است

28 که میان دفترها و گلدان­ها و

29 سنتورها و سجاده­ ها

30 برایت می­ گسترم

31 توانی

32 هر منظره را

33 زیبا کنی

34 اما

35 هشدار!

36 که قطره خونی

37 در چمنزار

38 سرخ ­تر از قطره خونی

39 بر مخمل سرخ است

40 کدام هستی را

41 دل بسته ­ای؟

42 آن که در آفتاب

43 می­ بالد؟

44 یا آن که در سایه­ ی درونت

45 می­پوسد؟

46 گلویت را می ­دری

47 تا از آوازت

48 رازی بسازی

49 و هم­چنان

50 هزار گهواره­ ی خالی را

51 تکان بدهی

52 می­دانم که عشق

53 گزارش نیست

54 اما تا نفهمم

55 در اختیارم نیستی

56 و تا در اختیارم نباشی

57 به تمامی

58 دوستت نخواهم داشت

59 چیزی بگو

60 نخواه که

61 خاموشی و

62 فراموشی

63 قوافی مرده­ ی شعرم باشند.

64 می ­توانی

65 باور کنی

66 یا

67 باور نکنی

68 اما

69 کسی با من

70 نفس می­کشید

71 وحشتناک است

72 اما

73 باید

74 باور کنی که

75 در تنهایی هم

76 تنها

77 نیستی

78 از هر کجا آغاز کنی،

79 زودتر است و

80 و به هرجا فرود آیی

81 دیر

82 دلتنگ

83 از گریوه

84 می­گذری

85 دلواپس از درّه

86 سرازیر می­شوی

87 و به ویرانه­ یی

88 می­رسی

89 که ترنج ­هایش را

90 برده ­اند و

91 رنج­هایش را

92 برایت

93 گذاشته­ اند.

94 کسی را

95 نفرین مکن

96 با ساعتی که زنجیرش

97 دست و پایت را

98 سنگین کرده است

99 تو حتا

100 حنظل را هم

101 در این باغ

102 به هنگام

103 نخواهی چید

104 بشنو اکنون که زیر زخم تبر

105 این درخت جوان

106 چه می­گوید:

107 هر نهالی که برکنند،

108 به جاش

109 جنگلی سرکشیده ، می­روید

110 های جلاد سروهای جوان!

111 ای رفیق همیشه ­ی تیشه!

112 باش تا برکنیم ­ات از ریشه!

113 شب بی­ حصار و عریان

114 دشمن به چار سویش

115 و هر شهاب ناگاه

116 تیری است در گلویش

117 مرگی است خواب بر همه آوار

118 تنها به خیره بیدار

119 چشم من است و شب که نمی­خوابد

120 ما

121 مانده­ ایم و

122 ماه نمی­تابد

123

124 هولی است با ستاره ­ی لرزان

125 ـ تنها چراغ این شب بی­روزن ـ

126 و وحشتی است با عشق

127 ـ تنها چراغواره ­ی جان من ـ

128 بادی غریب می­ وزد

129 آیا

130 ـ دیوی ملول آه کشیده است؟

131 من ایستاده ­ام که برآید ماه

132 شب با من ایستاده پریشان

133 اما کمند کینه وری امشب

134 ماه مرا

135 به چاه کشیده است

136 شعری نوشت عاشق:

137 «کان سیب­های راه به پرهیز بسته را

138 در سایه سار زلف تو می­ پروری هنوز»

139 معشوق خواند و پرسید:

140 تو سیب خورده­ای هیچ

141 عاشق نوشت : نه !

142 یعنی که از تو، از تو چه پنهان

143 ای باغبان باغ بهشت ! ای یار!

144 من سیب خورده ام اما،

145 سیب بهشت ، نه !

146 خورشید را نه بار چرخاندند

147 و کوفتندش

148 بر

149 سر من

150 ….

151 از سوی جنگل گردبادی

152 سرخ و سیاه  و سوکوار آمد

153 و خاک در چشم جهان پاشید

154 می گفت:

155 جنگل

156 خوابش آشفته

157 از قارقار شوم زاغان هراسان

158 و از تقاتق مسلسل بود

159 و آن برگ

160 که صبح پایان را

161 به چشم عاشقان

162 پاشید

163 وز خون جوشان تو

164 رنگین شد

165 زبان سرخ جنگل بود

166 می ­گفت:

167 جنگل پر از مرد و مترسک بود

168 غربال می­کردند

169 سرب گدازان را مترسک­ها

170 و سینه ­ی مردان مشبک بود

171 دور می­شوم

172 پل نگاه می­کند مرا

173 پل مسافران بی شمار دیده است

174 مثل من عابران خسته را

175 پل هزارها هزار دیده است

176 پشت سر نگاه می­کنم

177 پل به جانب افق نگاه می­کند:

178 شاید آن مسافر بزرگ!

179 £

180 گردشی در امتداد بستر قدیم رود

181 با سکون آب­های مرده و

182 صبوری بزرگ پل

183 آه ! … من دلم برای رودها

184 ـ مسافران جاودانه ـ

185 لک زده است

186 مثل سیب سرخ قصه­ ها

187 عشق را

188 از میان

189 دو نیمه

190 می­کنیم

191 نیمه ­یی از آن برای تو

192 نیمه ­ی دگر برای من

193 بعد …

194 نیمه ­ها هم از میان ، دو پاره می­شوند

195 پاره­ یی از آن برای روح

196 پاره­ ی دگر

197 برای تن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر