فردا از حسین منزوی اشعار پراکنده 108

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

فردا

1 فردا

2 چقدر

3 دور است

4 انگار این مسافر

5 باید

6 یک دوره­ی تمام تاریخی را

7 طی کند

8 با قطب یخ ببندد

9 و روی کوهه­ ی جریانی دریایی

10 تا آب­های گرم براند

11 و یک شکاف تازه­ ی غول­ آسا را

12 از استوای خاک

13 بینبارد

14 تا تنگه­ ی میان دو دل

15 تا ترعه­ ی میان دو دریا

16 فردا

17 چقدر

18 دور است!

19 ساعت میان کندن و

20 آکندن

21 از کار مانده است

22 دیوار

23 با شتاب

24 ترک می­خورد

25 خاک پناه بخش

26 در زیر زانوانم

27 می ­لرزد

28 اندیشه ­ی گریز ندارم

29 آوار هم

30 به تجربه

31 می­ارزد

32 تیغی برهنه داشت

33 صدایت

34 فواره­ یی که یک سر و گردن

35 از دارها بلندتر

36 می­خواند

37 وقتی بلند خواند

38 که تیغ ه­ی عتیق

39 فرود

40 آمد

41 آن گاه

42 گهواره ­های کهنه را

43 در گورهای تازه

44 تکان دادی

45 و همزمان

46 پروانه را

47 از پیله­اش

48 پراندی

49 تا ترمه­ های باران خورده را

50 بر شاخه ­ی گوزن

51 بیاویزد

52 مشقم کن

53 وقتی که عشق را

54 زیبا

55 بنویسی

56 فرقی نمی­کند که قلم

57 از ساقه های نیلوفر باشد

58 یا از پر کبوتر

59 این جام را به یاد تو می­نوشم

60 ای مرد دربه ­در!

61 که در هزار میکده­ ی تاریخ

62 پیمانه برگرفتی، اما

63 هربار،

64 هشیار،

65 بازگشتی

66 با بردگان در اهرام

67 سنگ ستم به دوش کشیدی

68 با حاجیان در احرام

69 آیینه ­یی به دست گرفتی

70 و گرد خویشتن، چرخیدی

71 با مادر پریشان

72 بین صفا و مروه

73 دویدی

74 اما به چشمه­ات نرسیدی

75 شخم کویر

76 با دست­های خونین آیا

77 رمزش همین نبود که می­خواستی

78 هم آب جست و جو بکنی

79 هم تشنگی را دست آری؟

80 ·

81 ·

82 پیمانه ­ی تهی

83 انگار

84 بیشتر

85 مستت می­کرد

86 ای دستیار «ابراهیم»

87 در برکشیدن سنگ

88 از خاک

89 مانند یک نشانی

90 یک پیغام

91 با ساکنان افلاک ـ

92 ای همدم «ابوذر»

93 در تبعید

94 همراه حُجر کندی

95 در کند و بند و زنجیر

96 و در تمام لحظه­ ها،

97 با تردید!

98 ای مرد دربه­ در!

99 که مثل ماه منقش،

100 همواره

101 دل را دو نیمه کردی

102 با نیمه­ یی کنار موسا

103 از نیل رد شدی

104 با نیمه­ یی کنار «فرعون»

105 در آب غوطه خوردی

106 آیا اگر یهودا نبود

107 افسانه­ ی «مسیحا»

108 کامل

109 بود؟

110 پیمانه­ ات

111 که از شک

112 پر شد

113 این بار آفتاب

114 سیب دو پاره­ یی بود

115 که پاره پاره

116 از شرق و غرب

117 طالع می­شد

118 و با صلات ظهر

119 در نیمه ­ی بلندتر آسمان

120 به هم

121 می­رسید

122 «کامو» کنار نیما،

123 «سقراط» نزد «خیام»

124 و «نیچه » پیش «زرتشت»

125 شاید،

126 ای مرد دربه­ در!

127 شک، ابتدای پرسش

128 و پرسش ابتدای رسیدن

129 بود

130 شاید،

131 ولی

132 چگونه

133 بگویم

134 آن تیغ آبداری

135 که مرکب تو را

136 در نیمه راه، پی کرد

137 از آستین شک بود؟

138 یا در کف یقین؟

139 این جام را به یاد تو می­نوشم

140 گیرم که چهره­ ات

141 زان سوی مه

142 به خوبی

143 پیدا نیست

144 اما مگر

145 این چهره با تمام پریشانی،

146 زیبا نیست؟

147 آیا نیست؟

148 این سرنوشت ماست

149 می­ بینی؟

150 من هم به شک

151 به پرسش …

152 اکنون به راستی

153 ای یار!

154 ای برادر!

155 ای مرد دربه­ در!

156 معراج؟

157 یا

158 هبوط؟

159 پرواز؟

160 یا

161 سقوط؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر