-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شود تا ظلمتم از بازي چشمت چراغاني
2 مرا درياب ، اي خورشيد در چشم تو زنداني !
3 خوش آن روزي كه بينم باغ خشك آرزويم را
4 به جادوي بهار خنده هايت مي شكوفاني
5 بهار از رشك گل هاي شكرخند تو خواهد مرد
6 كه تنها بر لب نوش تو مي زيبد ، گل افشاني
7 شراب چشم هاي تو مرا خواهد گرفت از من
8 اگر پيمانه اي از آن به چشمانم بنوشاني
9 يقين دارم كه در وصف شكرخندت فرو ماند
10 سخن ها برلب «سعدي» قلم ها در كف «ماني»
11 نظر بازي نزيبد از تو با هر كس كه مي بيني
12 اميد من ! چرا قدر نگاهت را نمي داني؟
13 حسین منزوی
14 درياي شور انگيز چشمانت چه زيباست
15 آن جا كه بايد دل به دريا زد همين جاست
16 در من طلوع آبي آن چشم روشن
17 ياد آور صبح خيال انگيز درياست
18 گل كرده باغي از ستاره در نگاهت
19 آنك چراغاني كه در چشم تو برپاست
20 بيهوده مي كوشي كه راز عاشقي را
21 از من بپوشاني كه در چشم تو پيداست
22 ما هر دُوان خاموش خاموشيم ، اما
23 چشمان ما را در خموشي گفت و گوهاست
24 ديروزمان را با غروري پوچ كشتيم
25 امروز هم زان سان ، ولي آينده ما راست
26 دور از نوازش هاي دست مهربانت
27 دستان من در انزواي خويش تنهاست
28 بگذار دستت راز دستم را بداند
29 بي هيچ پروايي كه دست عشق با ماست
30 حسین منزوی
31 اي گيسوان رهاي تو از آبشاران رهاتر
32 چشمانت از چشمه سارانِ صافِ سحر با صفاتر
33 با تو براي چه از غربت دست هايم بگويم ؟
34 اي دوست ! اي از غم غربت من به من آشناتر
35 من با تو از هيچ ، از هيچ توفان هراسي ندارم
36 اي ناخداي وجود من ! اي از خدايان خداتر!
37 اي مرمر سينه ي تو در آن طرفه پيراهن سبز
38 از خرمن ياس ، در بستر سبزه ها دلرباتر
39 اي خنده هاي زلال تو در گوش ذرات جانم
40 از ريزش مي به جام آسماني تر و خوش صداتر
41 بگذار راز دلم را بداني : تو را دوست دارم
42 اي با من از رازهايم صميمي تر و بي رياتر
43 آري تو را دوست دارم ،وگر اين سخن باورت نيست
44 اينك نگاه ستايشگرم از زبانم رساتر
45 حسین منزوی
46 چه گرمی ، چه خوبی ، شرابی ؟ چه هستی ؟
47 بهاری ؟ گلی ؟ ماهتابی ؟ چه هستی ؟
48 چه هستی که آتش به جانم کشیدی ؟
49 سرود خوشی ؟ شعر نابی ؟ چه هستی ؟
50 چه شیرین نشستی به تخت وجودم
51 خدا را ، غمی ؟ التهابی ، چه هستی ؟
52 فروغ که از چشم من می گریزی ؟
53 و یا ای همه خوب ، خوابی ؟ چه هستی ؟
54 شدم شاد تا خنده کردی به رویم
55 تو بخت منی ؟ ماهتابی ؟ چه هستی ؟
56 لب تشنه ام از تو کامی نگیرد
57 فریبی ؟ دروغی ؟ سرابی ؟ چه هستی ؟
58 تو از دختران ترنج طلایی ؟
59 و یا از پری های آبی ؟ چه هستی ؟
60 تو را از تو می پرسم ای خوب خاموش
61 چه هستی ؟ خدا را جوابی ، چه هستی ؟
62 حسین منزوی
63 عشقت آموخت به من رمز پريشاني را
64 چون نسيم از غم تو بي سر و ساماني را
65 بوي پيراهني اي باد بياور ، ور نه
66 غم يوسف بكشد ، عاشق كنعاني را
67 دور از چاك گريبان تو آموخت به من
68 گل من غنچه صفت ، سر به گريباني را
69 آه از اين درد كه زندان قفس خواهد كشت
70 مرغ خو كرده به پرواز گلستاني را
71 ليلي من ! غم عشق تو بنازم كه كشي
72 به خيابان جنون ، قيس بياباني را
73 اينك آن طرف شقايق ، دل من مركز سوزش
74 داغ بر دل بنهد لاله ي نعماني را
75 همه ، باغ دلم آثار خزان دارد ، كو ؟
76 آن كه سامان بدهد اين همه ويراني را
77 ( اشعار حسین منزوی )