-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سوی شهر آمد آن زن انگاس
2 سیر کردن گرفت از چپ و راست
3 دید ایینه ای فتاده به خاک
4 گفت : حقا که گوهری یکتاست
5 به تماشا چو برگرفت و بدید
6 عکس خود را ، فکند و پوزش خواست
7 که : ببخشید خواهرم ! به خدا
8 من ندانستم این گوهر ز شماست
9 ما همان روستازنیم درست
10 ساده بین ،ساده فهم بی کم و کاست
11 که در ایینه ی جهان بر ما
12 از همه ناشناس تر ، خود ماست
13 بز ملا حسن مسئله گو
14 چو به ده از رمه می کردی رو
15 داشت همواره به همره پس افت
16 تا سوی خانه ، ز بزها ، دو سه جفت
17 بز همسایه ،بز مردم ده
18 همه پر شیر و همه نافع و مفت
19 شاد ملا پی دوشیدنشان
20 جستی از جای و به تحسین می گفت
21 مرحبا بز بزک زیرک من
22 که کند سود من افزون به نهفت
23 روزی آمد ز قصا بز گم شد
24 بز ملا به سوی مردم شد
25 جست ملا ، کسل و سرگردان
26 همه ده ، خانه ی این خانه ی آن
27 زیر هر چاله و هر دهلیزی
28 کنج هر بیشه ،به هر کوهستان
29 دید هر چیز و بز خویش ندید
30 سخت آشفت و به خود عهد کنان
31 گفت : اگر یافتم این بد گوهر
32 کنمش خُرد سراسر استخوان
33 ناگهان دید فراز کمری
34 بز خود را از پی بوته چری
35 رفت و بستش به رسن ،زد به عصا
36 بی مروت بز بی شرم و حیا
37 این همه آب و علف دادن من
38 عاقبت از توام این بود جزا
39 که خورد شیر تو را مردم ده ؟
40 بزک افتاد و بر او داد ندا
41 شیر صد روز بزان دگر
42 شیر یک روز مرا نیست بها ؟
43 یا مخور حق کسی کز تو جداست
44 یا بخور با دگران آنچه تراست
45 (اشعار نیما یوشیج)