سوی شهر آمد آن از نیما یوشیج اشعار پراکنده 7

نیما یوشیج

آثار نیما یوشیج

نیما یوشیج

سوی شهر آمد آن زن انگاس

1 سوی شهر آمد آن زن انگاس

2 سیر کردن گرفت از چپ و راست

3 دید ایینه ای فتاده به خاک

4 گفت : حقا که گوهری یکتاست

5 به تماشا چو برگرفت و بدید

6 عکس خود را ، فکند و پوزش خواست

7 که : ببخشید خواهرم ! به خدا

8 من ندانستم این گوهر ز شماست

9 ما همان روستازنیم درست

10 ساده بین ،‌ساده فهم بی کم و کاست

11 که در ایینه ی جهان بر ما

12 از همه ناشناس تر ، خود ماست

13 بز ملا حسن مسئله گو

14 چو به ده از رمه می کردی رو

15 داشت همواره به همره پس افت

16 تا سوی خانه ،‌ ز بزها ، دو سه جفت

17 بز همسایه ،‌بز مردم ده

18 همه پر شیر و همه نافع و مفت

19 شاد ملا پی دوشیدنشان

20 جستی از جای و به تحسین می گفت

21 مرحبا بز بزک زیرک من

22 که کند سود من افزون به نهفت

23 روزی آمد ز قصا بز گم شد

24 بز ملا به سوی مردم شد

25 جست ملا ،‌ کسل و سرگردان

26 همه ده ، خانه ی این خانه ی آن

27 زیر هر چاله و هر دهلیزی

28 کنج هر بیشه ،‌به هر کوهستان

29 دید هر چیز و بز خویش ندید

30 سخت آشفت و به خود عهد کنان

31 گفت : اگر یافتم این بد گوهر

32 کنمش خُرد سراسر استخوان

33 ناگهان دید فراز کمری

34 بز خود را از پی بوته چری

35 رفت و بستش به رسن ،‌زد به عصا

36 بی مروت بز بی شرم و حیا

37 این همه آب و علف دادن من

38 عاقبت از توام این بود جزا

39 که خورد شیر تو را مردم ده ؟

40 بزک افتاد و بر او داد ندا

41 شیر صد روز بزان دگر

42 شیر یک روز مرا نیست بها ؟

43 یا مخور حق کسی کز تو جداست

44 یا بخور با دگران آنچه تراست

45 (اشعار نیما یوشیج)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر