بشنو اکنون از حسین منزوی اشعار پراکنده 137

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

بشنو اکنون که زیر زخم تبر

1 بشنو اکنون که زیر زخم تبر

2 این درخت جوان

3 چه می­گوید:

4 هر نهالی که برکنند،

5 به جاش

6 جنگلی سرکشیده ، می­روید

7 های جلاد سروهای جوان!

8 ای رفیق همیشه ­ی تیشه!

9 باش تا برکنیم ­ات از ریشه!

10 شب بی­ حصار و عریان

11 دشمن به چار سویش

12 و هر شهاب ناگاه

13 تیری است در گلویش

14 مرگی است خواب بر همه آوار

15 تنها به خیره بیدار

16 چشم من است و شب که نمی­خوابد

17 ما

18 مانده­ ایم و

19 ماه نمی­تابد

20

21 هولی است با ستاره ­ی لرزان

22 ـ تنها چراغ این شب بی­روزن ـ

23 و وحشتی است با عشق

24 ـ تنها چراغواره ­ی جان من ـ

25 بادی غریب می­ وزد

26 آیا

27 ـ دیوی ملول آه کشیده است؟

28 من ایستاده ­ام که برآید ماه

29 شب با من ایستاده پریشان

30 اما کمند کینه وری امشب

31 ماه مرا

32 به چاه کشیده است

33 شعری نوشت عاشق:

34 «کان سیب­های راه به پرهیز بسته را

35 در سایه سار زلف تو می­ پروری هنوز»

36 معشوق خواند و پرسید:

37 تو سیب خورده­ای هیچ

38 عاشق نوشت : نه !

39 یعنی که از تو، از تو چه پنهان

40 ای باغبان باغ بهشت ! ای یار!

41 من سیب خورده ام اما،

42 سیب بهشت ، نه !

43 خورشید را نه بار چرخاندند

44 و کوفتندش

45 بر

46 سر من

47 ….

48 از سوی جنگل گردبادی

49 سرخ و سیاه  و سوکوار آمد

50 و خاک در چشم جهان پاشید

51 می گفت:

52 جنگل

53 خوابش آشفته

54 از قارقار شوم زاغان هراسان

55 و از تقاتق مسلسل بود

56 و آن برگ

57 که صبح پایان را

58 به چشم عاشقان

59 پاشید

60 وز خون جوشان تو

61 رنگین شد

62 زبان سرخ جنگل بود

63 می ­گفت:

64 جنگل پر از مرد و مترسک بود

65 غربال می­کردند

66 سرب گدازان را مترسک­ها

67 و سینه ­ی مردان مشبک بود

68 دور می­شوم

69 پل نگاه می­کند مرا

70 پل مسافران بی شمار دیده است

71 مثل من عابران خسته را

72 پل هزارها هزار دیده است

73 پشت سر نگاه می­کنم

74 پل به جانب افق نگاه می­کند:

75 شاید آن مسافر بزرگ!

76 £

77 گردشی در امتداد بستر قدیم رود

78 با سکون آب­های مرده و

79 صبوری بزرگ پل

80 آه ! … من دلم برای رودها

81 ـ مسافران جاودانه ـ

82 لک زده است

83 مثل سیب سرخ قصه­ ها

84 عشق را

85 از میان

86 دو نیمه

87 می­کنیم

88 نیمه ­یی از آن برای تو

89 نیمه ­ی دگر برای من

90 بعد …

91 نیمه ­ها هم از میان ، دو پاره می­شوند

92 پاره­ یی از آن برای روح

93 پاره­ ی دگر

94 برای تن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر