🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
حمید مصدق

حمید مصدق

حمید مصدق
حمید مصدق

دیدم او را آه بعد از حمید مصدق اشعار پراکنده 45

اشعار پراکنده 45 ام از 49 اشعار پراکنده

دیدم او را آه بعد از بیست سال

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43
  • 44
  • 45
  • 46
  • 47
  • 48
  • 49
  • 50
  • 51
  • 52
  • 53
  • 54
  • 55
  • 56
  • 57
  • 58
  • 59
  • 60
  • 61
  • 62
  • 63
  • 64
  • 65
  • 66
  • 67
  • 68
  • 69
  • 70
  • 71
  • 72
  • 73
  • 74
  • 75
  • 76
  • 77
  • 78
  • 79
  • 80
  • 81
  • 82

1 دیدم او را آه بعد از بیست سال

2 گفتم این خود اوست ؟ یا نه دیگری ست

3 چیزکی از او در او بود و نبود

4 گفتم این زن اوست ؟ یعنی آن پری

5 ست ؟

6 هر دو تن دزدیده و حیران نگاه

7 سوی هم کردیم و حیران تر شدیم

8 هر دو شاید با گذشت روزگار

9 در کف باد خزان پر پر شدیم

10 از فروشنده کتابی را خیرد

11 بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد

12 خواست تا بیرون رود بی اعتنا

13 دست من در را برایش باز کرد

14 عمر من بود او که از

15 پیشم گذشت

16 رفت و در انبوه مردم گم شد او

17 بازهم مضمون شعری تازه گشت

18 باز هم افسانه مردم شد او

19 حمید مصدق

20 غم از درون مرا متلاشی کرد

21 کاهیده قطره قطره تنم در زلال اشک

22 من پیشرفت کاهش جان را درون دل

23 احساس می کنم

24 احساس می

25 کنم که تو بخشیده ای به من

26 این پرشکوه جوشش پر شوکت غرر

27 در من نه انتظار و نه امیدی

28 امید بازگشت تو ؟

29 بی حاصل

30 من از تو بی نیازتر از مردگان گور

31 دیگر به من مبخش

32 احساس دوست داشتن جاودانه را

33 با سکر بی خیالی

34 اعصاب خویش را

35 تخدیر می کنم

36 من قامت بلند تو را در قصیده ای

37 با نقش قلب سنگ تصویر می کنم

38 حمید مصدق

39 باغبانم باغبانی خسته دل

40 پشت من خم گشته همچون پشت تاک

41 آن گل زیبا که پروردم به جان

42 شد چو خورشید فروزان تابناک

43 دست گلچینی ز شاخش

44 چید و رفت

45 پای خودبینی فشردش روی خاک

46 حمید مصدق

47 من آن کبوتر بشکسته بال در دامم

48 که بهر صید من این چرخ دانه ای نفکند

49 مرا به همت آن مرغ آسمان رشک است

50 که رخت خویش به هیچ آشیانه ای نفکند

51 به سیل حادثه تا خود نسازدش ویران

52 زمانه هیچ زمان طرح خانه ای نفکند

53 من آن غریب درخت کویر سوخته ام

54 که سنگ رهگذر از من جوانه ای نفکند

55 به غیر که وفا از پری رخان خواهم

56 به شوره زار کس از مهر دانه ای نفکند

57 فرشته ای که خبرداشت از شراره عشق

58 چرا به من نگه عاشقانه ای نفکند ؟

59 حمید هیچ زمان شعر تازه ای نسرود

60 طنین نام تو تا در ترانه ای نفکند

61 حمید مصدق

62 هان چه حاصل از آشنایی ها

63 گر پس از آن بود جدایی ها

64 من با تو چه مهربانی ها

65 تو و بامن چه بیوفایی ها

66 من و از عشق راز پوشیدن

67 تو و با عشوه خودنمایی ها

68 در دل سرد سنگ تو نگرفت

69 آتش این سخنسرایی ها

70 چشم شوخ تو طرفه تفسریست

71 آِکارا به بی حیایی ها

72 مهر روی تو جلوه کرد و دمید

73 در شب تیره روشنایی ها

74 گفته بودم که دل به کس ندهم

75 تو ربودی به دلربایی ها

76 چون در آیینه روی خود نگری

77 می شوی گرم خودستایی ها

78 موی ما هر دو شد سپید وهنوز

79 تویی و عاشق آزمایی ها

80 شور عشقت شراب شیرین بود

81 ای خوشا شور آشنایی ها

82 حمید مصدق

حمید مصدق از شاعران بزرگ قرن 14 هجری می باشد و سبک شعری ایشان نوین است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر دیدم او را آه بعد از بیست سال اشعار پراکنده 45 ام از 49 اشعار پراکنده حمید مصدق می باشد
شعرنو قالب : اشعار پراکنده سبک : نوین
عکس نوشته
کامنت
سوالات متداول درباره شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال

شاعر شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال چه کسی است ؟

شاعر شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال حمید مصدق می باشد.

شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 14 سروده شده است.

قالب شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال چیست ؟

قالب شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال اشعار پراکنده است

سبک شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال چیست ؟

سبک شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال سبک نوین است

مضمون اصلی شعر دیدم او را آه بعد از بیست سال چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
حمید مصدق

دیدم او را آه بعد از حمید مصدق اشعار پراکنده 45

اشعار پراکنده 45 ام از 49 اشعار پراکنده
بنر