دریغا فرهاد! از حسین منزوی اشعار پراکنده 117

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

دریغا فرهاد!

1 دریغا فرهاد!

2 که در بازار

3 به چار سکه­ ی مسین

4 سودایش می­کنند و

5 در غرفه ، شاه و شیرین

6 با پوزخندی از خنجر

7 تماشایش می­کنند

8 ساده دلا فرهادا !

9 که تیشه و کوهش را

10 به فریبی

11 ستاندند و

12 نامه و خامه ­اش

13 به کف نهادند

14 ورنه

15 در شرمساری این کار و بار

16 هیچ اگر نه دیگر بار

17 فرقش را

18 به تیشه ­ای می­ شکافت

19 و آبروی عشق

20 باز می­ستاند

21 دریغا عشق!

22 بی آبرویا!

23 که چار سکه ­ی مسین در کف

24 چهره به آستین قبای ژنده می­ پوشد و

25 در هیاهوی بازار

26 با زخم خون چکانش در دل

27 از دیده ­ها،

28 گم می­شود

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر