-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تقدیر تقویم خود را تماما به خون میکشید
2 وقتی که رستم تهیگاه سهراب را می درید
3 بی شک نمی کاست چیزی از ابعاد آن فاجعه
4 حتی اگر نوشدارو به هنگام خود می رسید
5 دیگر مصیبت نه در مرگ سهراب بود و نه در زندگیش
6 وقتی که رستم در ایینه ی چشم فرزند خود را ندید
7 ایینه ی آتشینی که گر زال در آن پری می فکند
8 شاید که یک قاف سیمرغ از آفاق آن می پرید
9 ایینه ای که اگر اشک و خون می ستردی از آن بی گمان
10 چون مرگ از عشق هم نقشی آنجا می آمد پدید
11 نقشی از آغاز یک عشق – آمیزه ی اشک و خون ناتمام
12 یک طرح و پیرنگ از روی و موی مه آلود گرد آفرید
13 سهراب آنروز نه بلکه زان پیش تر کشته شد
14 آندم که رستم پیاده به شهر سمنگان رسید
15 و شاید آن شب که در باغ تهمینه تا صبحدم
16 گل های دوشیزگی چید و با او به چربش چمید
17 آری بسی پیش تر از سرشتی که سهراب بود
18 خون وی از دشنه ی سرنوشتش فرو می چکید
19 ورنه چرا پیرمرد آن نشان غم انگیز را
20 در مهر سهراب با خود نمی دید و در مهره دید ؟
21 ورنه به جای تنش های قهر و تپش های خشم
22 باید که از قلب خود ضربه ی آشتی می شنید
23 با هیچ قوچ بهشتی نخواهد زدن تاختش
24 وقتی که تقدیر قربانی خویش را برگزید
25 ( اشعار حسین منزوی )
26 دوباره عشق دوباره هوا دوباره نفس
27 دوباره عشق دوباره هوی دوباره هوس
28 دوباره ختم زمستان دوباره فتح بهار
29 دوباره باغ من و فصل تو نسیم نفس
30 دوباره باد بهاری – همان نه گرم و نه سرد
31 دوباره آن وزش میخوش آن نسیم ملس
32 دوباره مزمزه ای از شراب کهنه ی عشق
33 دوباره جامی از آن تند تلخواره ی گس
34 دوباره همسفری با تو تا حوالی وصل
35 دوباره طنطنه ی کاروان طنین جرس
36 نگویمت که بیامیز با من اما ، آه
37 بعید تر منشین از حدود زمزمه رس
38 که با تو حرف نگفته بسی به دل دارم
39 که یا بسامدش این عمرها نیاید بس
40 کبوترم به تکاپوی شاخه ای زیتون
41 قیاس من نه به سیمرغ می رسد نه مگس
42 برای یاختن آن به راه آزادی است
43 اگر نکوفته ام سر به میله های قفس
44 حسین منزوی
45 نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
46 عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
47 شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
48 ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
49 چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟
50 لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست
51 عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج
52 علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست
53 با غبار راه معشوق است راز آفتاب
54 خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
55 جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس
56 هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست
57 خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد
58 تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست
59 عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن
60 تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست
61 عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ
62 کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست
63 گنجشک من ! پر بزن درزمستانم لانه کن
64 با جیک جیک مستانت خانه را پر ترانه کن
65 چون مرغکان بازیگوش از شاخی به شاخی بپر
66 از این بازویم پر بزن بر این بازویم خانه کن
67 با نفست خوشبختی را به آشیانم بوزان
68 با نسیمت بهار را به سوی من روانه کن
69 اول این برف سنگین را از سرم پاک کن سپس
70 موهای آشفته ام را با انگشتانت شانه کن
71 حتی اگر نمی ترسی از تاریکی و تنهایی
72 تا بگریزی به آغوشم ترسیدن را بهانه کن
73 با عشقت پیوندی بزن روح جوانی را به من
74 هر گره از روح مرا بدل به یک جوانه کن
75 چنان شو که هم پیراهن هم تن از میان برخیزد
76 بیش از اینها بیش از اینها خود را با من یگانه کن
77 زنده کن در غزل هایم حال و هوای پیشین را
78 شوری در من برانگیزد و شعرم را عاشقانه کن
79 حسین منزوی
80 به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد
81 صدای پای تو ز آنسوی در، شنوده نشد
82 سرت به بازوی من تکیه ای نداد و سرم
83 دمی به بالش دامان تو غنوده نشد
84 لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود
85 ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد
86 نشد که با تو برآرم دمی نفس به نفس
87 هوای خاطرم امروز مشک سوده نشد
88 به من که عاشق تصویرهای باغ و گلم
89 نمای ناب تماشای تو نموده نشد
90 یکی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه کنم
91 که باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد
92 چه چیز تازه در این غربت است؟ کی؟ چه زمان
93 غروب جمعه ی من بی تو پوک و پوده نشد؟
94 همین نه ددیدنت امروز – روزها طی گشت
95 که هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد
96 غم ندیدن تو شعر تازه ساخت، اگر
97 به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد