به دیدن آمده از حسین منزوی اشعار پراکنده 92

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد

1 به دیدن آمده بودم دری گشوده نشد

2 صدای پای تو ز آنسوی در، شنوده نشد

3 سرت به بازوی من تکیه ای نداد و سرم

4 دمی به بالش دامان تو غنوده نشد

5 لبم به وسوسه ی بوسه دزدی آمده بود

6 ولی جواهری از گنج تو ربوده نشد

7 نشد که با تو برآرم دمی نفس به نفس

8 هوای خاطرم امروز مشک سوده نشد

9 به من که عاشق تصویرهای باغ و گلم

10 نمای ناب تماشای تو نموده نشد

11 یکی دو فصل گذشت از درو ، ولی چه کنم

12 که باز خوشه ی دلتنگیم دروده نشد

13 چه چیز تازه در این غربت است؟ کی؟ چه زمان

14 غروب جمعه ی من بی تو پوک و پوده نشد؟

15 همین نه ددیدنت امروز – روزها طی گشت

16 که هر چه خواستم از بوده و نبوده نشد

17 غم ندیدن تو شعر تازه ساخت، اگر

18 به شوق دیدن تو تازه ای سروده نشد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر