بادی از شمال از حسین منزوی اشعار پراکنده 119

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

بادی از شمال غربی می­ آید و

1 بادی از شمال غربی می­ آید و

2 بوی شانه­ های تو را

3 دارد

4 دیوارهای سیمانی را

5 ویران می­کند

6 آن­گاه

7 با گردبادی از نام­ هایت

8 می­چرخم

9 و چرخ

10 چرخ

11 چرخ زنان

12 با شوق و با غبار

13 و با امید و شب

14 می­آمیزم

15 و در هوای تو

16 از خاک و خار

17 کنده می­شوم

18 نامت

19 این بار

20 آبی­ تر و زلال ترین نام

21 در بین نام­های جهان است

22 این بار

23 ای یار!

24 نام تو، آسمان است

25 بین من و تو

26 دیوار شیشه ­یی

27 خود را در باران

28 می­شوید

29 و تو چشمانت را

30 در غربت من

31 می­گریی

32 می­خندم

33 می­خندی

34 دلم می­گیرد

35 و کلمات

36 در هیاهوی هر دو سو

37 پرپر می­شوند

38 که می­تواند

39 خاک و باد را

40 در گرد باد

41 تجزیه کند؟

42 دستی که سنگ به بال­های بزرگ من

43 می­بندد

44 سنگ از بال­های «مسافر کوچک» تو

45 می­گشاید

46 «خبر خوش» را به من بسپار

47 پیش از آن که باد کینه توز کویری

48 تاراجش کند

49 از سقف­ها و دیوارها دلتنگم

50 می­روی

51 و چون با بیابان تنها شدی

52 از گلوی من

53 فریادی چنان می­زنی

54 که طنینش

55 آسمان را

56 از هم

57 بشکافد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر