با آن دهان که رازی از حسین منزوی اشعار پراکنده 9

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

با آن دهان که رازی ست،نه بسته ، نه گشاده

1 با آن دهان که رازی ست،نه بسته ، نه گشاده

2 حرفی نگفته داری؟ یا بوسه ای نداده؟

3 حرفی که می توان داشت ، اما نمی توان گفت

4 چون حرف کودکانی تازه زبان گشاده

5 یا بوسه ای معطل بین دو حس کج تاب

6 بین لب و تزلزل ، بین دل و اراده

7 گر شرم راه بسته است ، بر حرف و بوسه ، با هم

8 بگذار تا بگردند ، یک دور شرم و باده

9 وان گاه باش لَختی تا هردو را ببینی

10 مستی سواره در پیش، شرم از پِی اش پیاده

11 شرم ار نمی گذارد حرف نگفته ات را

12 بگذار من بگویم ، لب بر لبت نهاده

13 باد این دریدگی را از شرم غنچه آموخت

14 چندان که کرد شرمت شوق مرا زیاده

15 رازیست با تو و عشق ، مثل زمین و خورشید

16 عشق از تو زاده آری ، اما تو را که زاده ؟

17 حسین منزوی

18 حكمم از زمین رها شدن نبود

19 سرنوشت من خدا شدن نبود

20 از هزار چوب خیزران یكی

21 در قواره ی عصا شدن نبود

22 گیرم استخوان به نیش هم كشید

23 سگ به جوهر هما شدن نبود

24 از چهل در طلسم قصه ام

25 هیچ یك برای واشدن نبود

26 تو در آینه شما شدی ولی

27 با منت توان ما شدن نبود

28 آری آشنا شدن هم از نخست

29 جز به خاطر جدا شدن نبود

30 حسین منزوی

31 گزیدم از میان مرگ ها این گونه مردن را

32 تورا چون جان فشردن در بر آن گه جان سپردن را

33 خوشا از عشق مردن ای که طعم تو

34 حلاوت می دهد حتی شرنگ تلخ مردن را

35 چه جای شکوه زاندوه تو،وقتی دوست تر دارم

36 من از هر شادی دیگر غم عشق تو خوردن را

37 تو آن تصویر جاویدی که حتی مرگ جادویی

38 نداند نقشت از لوح ضمیر من ستردن را

39 کنایت بر فراز دار زد جانبازی منصور

40 که اوج این است این،در عشق بازی پا فشردن را

41 مرا مردن بیاموز و بدین افسانه پایان ده

42 که دیگر برنمی تابد دلم نوبت شمردن را

43 کجایی ای نسیم نابهنگام ای جوانمرگی

44 که ناخوش دارم از باد زمستانی فسردن را

45 ( اشعار حسین منزوی )

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر