ای یاد دوردست از حسین منزوی اشعار پراکنده 38

حسین منزوی

آثار حسین منزوی

حسین منزوی

ای یاد دوردست که دل می بری هنوز

1 ای یاد دوردست که دل می بری هنوز

2 چون آتش نهفته به خاکستری هنوز

3 هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان

4 در چشمم از تمام خوبان، سری هنوز

5 سودای دلنشین نخستین و آخرین!

6 عمرم گذشت و توام در سری هنوز

7 ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها

8 از هر چراغ تازه، فروزان تری هنوز

9 بالین و بسترم، همه از گل بیاکنی

10 شب بر حریم خوابم اگر بگذری هنوز

11 ای نازنین درخت نخستین گناه من!

12 از میوه های وسوسه بارآوری هنوز

13 آن سیب های راه به پرهیز بسته را

14 در سایه سار زلف، تو می پروری هنوز

15 وان سفره شبانه نان و شراب را

16 بر میزهای خواب، تو می گستری هنوز

17 با جرعه ای ز بوی تو از خویش می روم

18 آه ای شراب کهنه که در ساغری هنوز

19 حسین منزوی

20 در چشم های شعله ورت کینه ای نبود

21 بی صیقل نگاه تو آیینه ای نبود

22 پُر بودی از سرود و نوشتن بهانه بود

23 هر نامه ی تو یک غزل عاشقانه بود

24 آموزگار اول من چشم های توست

25 ای درس عشق را به من آموخته دُرُست !

26 چشم تو یاد داد به من شبچراغ را

27 در تو به توی حیرت و حسرت ، سراغ را

28 آن دل نبود : آن که تو در سینه داشتی

29 « آیینه ای برابر آیینه » داشتی  (1)

30 در بین اشک و چشم تو رازی نهفته بود

31 رازی که چشمه سار به خورشید گفته بود

32 هم در غروبِ همهمه ، هم صبحِ زمزمه

33 تکرار می شد از دهنت نام گل همه

34 گویی صدای تو به فلق نیز می رسید

35 می گفتی : آفتاب ، و جهان شعله می کشید

36 اکنون کجایی ای همگان بی تو تنگدل

37 ای بی تو عکس ماه در آیینه ها کسل

38 تنهاست عشق بی تو و سر بر نمی کند

39 او خویش را بدون تو باور نمی کند

40 ماییم و این قبیله ی غمگین بدون تو

41 بی بهره از تسلی و تسکین بدون تو

42 ای ناخدا که بی تو به گرداب رانده ایم

43 « با بیم موج در شب تاریک » مانده ایم  (2)

44 ای یاد روشن تو پس از تو چراغِ ما

45 با یادِ خود بگوی که گیرد سراغِ ما .

46 حسین منزوی

47 1 – آیینه ای برابر آیینه ات می گذارم

48 تا از تو ابدیتی بسازم .

49 احمد شاملو

50 2 – شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل

51 کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها

52 ظرفِ عسل ! دریچه کندو !

53 آمیزشِ حیا و هیاهو !

54 دمسردِ تفته ! شادِ غم انگیز !

55 خورشیدِ کهرباییِ پاییز !

56 میدان ! سراچه ! کوی ! خیابان !

57 دریا ! کویر ! باغ ! بیابان !

58 چو رنگِ جامهای به ظاهر

59 با رنگ جامه ها متغیر

60 گاهی به رنگ سرخِ حنایی

61 گاهی به رنگ زردِ طلایی

62 زیرِ هزار طاقِ سلیمان

63 مهرابِ کفر ، مسجدِ ایمان  (1)

64 بیدار خواب قابِ مورب

65 آیینه ی درشتِ محدب

66 آونگِ انتظارِ دقایق !

67 تا فصل انتشارِ شقایق

68 گردونه ی شمارش معکوس

69 تا انفجارِ قطعی فانوس

70 آهوی دشتهای تتاری !

71 ای چشم دوست ! با توام ، آری …

72 حسین منزوی

73 1 – شاعر این شعر میداند که محراب با این “ح” به شکل : محراب ، مشهورتر نوشته میشود امّا به زعم او این واژه در اصل فارسی است و از واژه ی « مهر » فارسی گرفته شده است و باید نام عبادتگاه مهر پرستان در ایران کهن بوده باشد.

74 « غزل » در مثنوی

75 دخترم ، بند دلم غمگینم

76 شیشه ی عمر غبار آگینم

77 جوجه ی گم شده در توفانم

78 شاخه ی خم شده از بارانم

79 ای جگر پاره ام ای نیمه ی من

80 میوه ی عشق سراسیمه ی من

81 گل پیوند دوغربت ، غزلم !

82 حاصل ضرب دو حسرت، غزلم !

83 ارث عصیان معماییِ من

84 امتداد خط تنهاییِ من

85 ساقه ی سرزده از نخل تنم

86 جویی از سیل خروشان که منم

87 کوکب بخت شبالوده ی من

88 غزل طبع تبالوده ی من

89 غزلم ، آینه ی اندوهم

90 بانکِ افکنده طنین در کوهم

91 پدرت خُرد و خراب و خسته

92 خسته ای بر همگان در بسته

93 خانه ی جن زده ی متروک است

94 که پُر از همهمه ی مشکوک است

95 روح ها ، خاطره ها اینجایند

96 می روند از دلم و می آیند

97 یادها خیل کفن پوشانند

98 جز من ازهر که فراموشانند

99 کدرم پنجره ی بازم نیست

100 کسلم رخصت آوازم نیست

101 در پی همقدمی همنفسی

102 ایستادم که تو از ره برسی

103 آمدی ؟ باز کن این پنجره را

104 پر از آواز کن این حنجره را…

105 حسین منزوی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر