از آغاز آنچه از نادر نادرپور اشعار پراکنده 59

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

از آغاز آنچه کردم ، بی ثمر بود

1 از آغاز آنچه کردم ، بی ثمر بود

2 همه سودم درین سودا ضرر بود

3 چه حاصل بردم از این بازی بخت

4 که انجامش از آغازش بتر بود

5 نه هرگز تن به راحت آشنا شد

6 نه هرگز دل ز شادی با خبر بود

7 بد و خوب آنچه گفتم ، بی اثر ماند

8 شب و روز آنچه کردم بی ثمر بود

9 بهار زندگی زودم خزان گشت

10 که عمرم چون نسیمی تیزپر بود

11 به هر در ، حلقه ای کوبید و کوچید

12 مرا قسمت گدایی دربه در بود

13 گمان را از یقین برتر شمردم

14 که چشم و گوش عقلم کور و کر بود

15 به کار دیگران خندیدم از کبر

16 ز بس اندیشه ی بکرم به سر بود

17 به شعر آویختم ، چون برگ در باد

18 ندانستم که باد آشوبگر بود

19 بنای هستی ام را واژگون کرد

20 که اینم گوشمالی مختصر بود

21 حریفان ، خانه ها بنیاد کردند

22 مرا خشت قناعت زیر سر بود

23 رفیقان نعره ی مستی کشیدند

24 مرا فریاد خونین از جگر بود

25 به بیدردان سپردم خوشدلی را

26 که نوش دیگرانم نیشتر بود

27 بسا شب ها که از آشفته حالی

28 چو سر بر آسمان کردم ، سحر بود

29 بسا ایام کز شوریده بختی

30 دل غمگینم از شب تیره تر بود

31 بهشت شادخواران ، جای من نیست

32 مرا از آتش دوزخ گذر بود

33 گرم برگشت ممکن بود ازین راه

34 و یا در طالعم راهی دگر بود

35 بدینسانش نمی پیمودم ای مرد

36 که در این راه پیمودن ، خطر بود

37 برین عمر به باطل رفته ، نفرین

38 خدایا ! بس کن این بیداد ، آمین

39 رم : شهر روزهای تهی ، شهر خواب ها

40 شهر درخت ها

41 شهر زنان فربه و رگبارهای سخت

42 رم : نوترین و کهنه ترین پایتخت ها

43 در آسمان آبی او ، رشته های سیم

44 چون تار عنکبوت

45 در کوچه های روشن او نیمه های شب

46 تنهایی و سکوت

47 گاهی ، صدای بوسه ی از لب چکیده ای

48 در برگ های زرد

49 گاهی ، چراغ پنجره ی نیم بسته ای

50 بالای یک عمارت ، در آسمان سرد

51 رم : شهر آفتاب

52 شهر کتیبه ها و بناها و زنگ ها

53 رم : شهر بی نقاب

54 شهر خرابه ها و چمن ها و سنگ ها

55 (اشعار نادر نادرپور)

56 در گلو می شکنم از سر خشم

57 هر نفس ، خنجر فریادی را

58 سر خونین جدا از تن من

59 در رگ و ریشه نهان کرده هنوز

60 کینه ی کهنه ی جلادی را

61 بی سر از راه سفر آمده ام

62 سر من در شب تاریک زمین

63 همچنان چشم به راه سحر است

64 جاده ،‌ خالی است ولی می شنوی ؟

65 آه ! با من ،‌ با من

66 پای سنگین کسی همسفر است

67 ای در بسته ی گمگشته کلید

68 گوش بر روزنه ات دوخته ام

69 تا مگر راه به سوی تو برم

70 مشعل از چشم خود افروخته ام

71 جامه دان سفر دور به دست

72 در تب تند عطش سوخته ام

73 ای دربسته ! جواب تو کجاست ؟

74 راستی ، ای دم طوفانی صبح

75 آفتاب تو کجاست ؟

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر