-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایستاده و آرام
2 به سمت آینه میخزم
3 با اضطراب دلهره آور تعویض چشم ها
4 و تازه میشود دل
5 از تماشای دو مروارید درخشان
6 بر کیسه
7 ی
8 پاره پورهی صورتم
9 .
10 جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود
11 !
12 کدام بود؟
13 این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را
14 حرام دیدارش کردم؟
15 دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
16 عشق را چگونه می شود نوشت
17 در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
18 که به غفلتِ آن سوال بی جواب گذشت
19 دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
20 وگرنه چشمانم را می بستم
21 و به آوازی گوش می دادم که در آن دلی می خواند:
22 من تو را، او را
23 کسی را دوست می دارم.
24 به آتش نگاهش اعتماد نکن
25 لمس نکن
26 به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند
27 به سرزمینی بی رنگ
28 بی بو ، ساکت
29 آری…
30 بگریز و پشت ِ ابدیتِ مرگ پنهان شو
31 اگر خواستار جاودانگیِ عشقی.
32 انسانم !
33 ساکت، چون درخت سیب !
34 گسترده، چون مزرعه ی یونجه !
35 و بارور، چون خوشه ی بلوط !
36 به جز خداوند،
37 چه کسی شایسته ی پرستش من خواهد بود!؟
38 هرگز شیشه عطر از دستتان افتاده که بشکند؟
39 شیشه ی عطرم شکسته بود!
40 حیاط پر از بوی خدا شده بود!
41 ستاره ام – درشت و درخشان-
42 روبه رویم پشت به دیوار،
43 سر بر گریبان برده بود
44 و من در آغوش ماه
45 برای همیشه به خواب رفته بودم!
46 با گونه ی خیس و کبود سیزده سالگی ام
47 که جای آخرین بوسه ی مادرم بود!
48 “زنده یاد حسین پناهی”
49 کلماتی هست که میمیرند
50 کلماتی هست که کلماتِ دیگر را میبلعند
51 کلماتی هست که با هیچ پاککنی پاک نمیشوند
52 کلماتی هست که در خواب راه میروند
53 کلماتی هست که قلبشان از مشتشان بزرگتر است
54 کلماتی هست که مثلِ تختهسنگهای دامنۀ کوهستان
55 خیس از بارانِ شبانهاند
56 و در زیرِ نورِ ستارگان برق میزنند
57 کلماتی هست که هیچوقت به دنیا نمیآیند
58 کلماتی هست که چشمِ دیدنِ کلماتِ دیگر را ندارند
59 کلماتی هست که مادر ندارند
60 کلماتی هست که خود را میسوزانند
61 کلماتی هست که فرصتِ گریه کردن ندارند
62 کلماتی هست که بستگی دارند
63 کلماتی هست که کلماتِ دیگر را کول میکنند
64 کلماتی هست که سرِ زا میروند
65 کلماتی هست که تنهایند
66 کلماتی هست که دزدیده میشوند
67 کلماتی هست که دل را به لرزه میاندازند
68 کلماتی هست که بعد از بیانشان سیگار میچسبد
69 (اشعار حسین پناهی)
70 چقدر شبیه مادرم شده ام
71 چرا نمی شناسی ام ؟!
72 چرا نمی شناسمت ؟
73 می دانم که مرا نمی شنوی
74 و من این را از سیبی که از دستت افتاد ؛ فهمیدم
75 دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و
76 به دردهای باد کرده ی روحم که از قاب تنم بیرون زده اند
77 با توام بی حضور تو
78 بی منی با حضور من
79 می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم تا دل نازک پروانه نشکند
80 همه ی سهم من از خود دلی بود که به تو دادم
81 و هر شب بغض گلویت را در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم
82 و تو هرگز ندانستی که زخم هایت ، زخم های مکررم بودند
83 نخ های آبی ام تمام شده اند
84 و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند .
85 باید پیش از بند آمدن باران بمیرم !
86 حق با تو بود
87 می بایست می خوابیدم
88 اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
89 در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده ام
90 با آن گیس های سیاه و روز پریشانشان
91 کاش تنها نبودم
92 فکر می کنی ستاره ها از خوشه ها خوششان نمی اید ؟
93 کاش تنها نبودی
94 آن وقت که می توانستیم به این موضوع و موضوعات دیگر اینقدر بلند بلند
95 بخندیم تا همسایه هامان از خواب بیدار شوند
96 می دانی ؟
97 انگار چرخ فلک سوارم
98 انگار قایقی مرا می برد
99 انگار روی شیب برف ها با اسکی می روم و
100 مرا ببخش
101 ولی آخر چگونه می شود عشق را نوشت ؟
102 می شنوی ؟
103 انگار صدای شیون می اید
104 گوش کن
105 می دانم که هیچ کس نمی تواند عشق را بنویسد
106 اما به جای آن
107 می توانم قصه های خوبی تعریف کنم
108 گوش کن
109 یکی بود یکی نبود
110 زنی بود که به جای آبیاری گلهای بنفشه
111 به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
112 به جای علوفه دادن به مادیان ها آبستن
113 به جای پختن کلوچه شیرین
114 ساده و اخمو
115 در سایه بوته های نیشکر نشسته بود و کتاب می خواند
116 صدای شیون در اوج است
117 می شنوی
118 برای بیان عشق
119 به نظر شما
120 کدام را باید خواند ؟
121 تاریخ یا جغرافی ؟
122 می دانی ؟
123 من دلم برای تاریخ می سوزد
124 برای نسل ببرهایش که منقرض گشته اند
125 برای خمره های عسلش که در رف ها شکسته اند
126 گوش کن
127 به جای عشق و جستجوی جوهر نیلی می شود چیزهای دیگری نوشت
128 حق با تو بود
129 می بایست می خوابیدم
130 اما مادربزرگ ها گفته اند
131 چشم ها نگهبان دل هایند
132 می دانی ؟
133 از افسانه های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه وار در گذر است
134 کودک
135 خرگوش
136 پروانه
137 و من چقدر دلم می خواهد همه داستانهای پروانه ها را بدانم که
138 بی نهایت
139 بار
140 در نامه ها و شعر ها
141 در شعله ها سوختند
142 تا سند سوختن نویسنده شان باشند
143 پروانه ها
144 آخ
145 تصور کن
146 آن ها در اندیشه چیزی مبهم
147 که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
148 در ذهن کوچک و رنگارنگشان می رقصاند به گلها نزدیک می شوند
149 یادم می اید
150 روزگاری ساده لوحانه
151 صحرا به صحرا
152 و بهار به بهار
153 دانه دانه بنفشه های وحشی را یک دسته می کردم
154 عشق را چگونه می شود نوشت
155 در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
156 که به غفلت آن سوال بی جواب گذشت
157 دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
158 وگرنه چشمانم را می بستم و به آوازی گوش میدادم که در آن دلی می خواند
159 من تو را…
160 او را…
161 کسی را… دوست می دارم
162 “حسین پناهی”
163 (از مجموعه ستاره)
164 به ساعت نگاه می کنم:
165 حدود سه نصفه شب است
166 چشم می بندم تا مبادا چشمانت را از یاد برده باشم
167 و طبق عادت کنار پنجره می روم
168 سوسوی چند چراغ مهربان
169 وسایه های کشدار شبگردانه خمیده
170 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
171 و صدای هیجان انگیز چند سگ
172 و بانگ آسمانی چند خروس
173 از شوق به هوا می پرم چون کودکی ام
174 و خوشحال که هنوز
175 معمای سبز رودخانه از دور
176 برایم حل نشده است
177 آری!از شوق به هوا می پرم
178 و خوب می دانم
179 سالهاست که مرده ام
180 من زندگی را دوست دارم
181 ولی از زندگی دوباره می ترسم!
182 دین را دوست دارم
183 ولی از کشیش ها می ترسم!
184 قانون را دوست دارم
185 ولی از پاسبان ها می ترسم!
186 عشق را دوست دارم
187 ولی از زن ها می ترسم!
188 کودکان را دوست دارم
189 ولی از آینه می ترسم!
190 سلام را دوست دارم
191 ولی از زبانم می ترسم!
192 من می ترسم ، پس هستم
193 این چنین می گذرد روز و روزگار من
194 من روز را دوست دارم
195 ولی از روزگار می ترسم!
196 دنیا را بغل گرفتیم
197 گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد
198 خوابمان برد
199 بیدار شدیم
200 دیدیم آبستن تمام دردهایش شده ایم!
201 “حسین پناهی”
202 پا برهنه با قافله به نا معلوم میروم
203 با پاهای کودکی ام!
204 عطر پریکه ها
205 مسحور سایه ی کوه
206 که میبرد با خود رنگ و نور را!
207 پولک پای مرغ
208 کفش نو
209 کیف نو
210 جهان هراسناک و کهنه
211 و
212 آه سوزناک سگ!
213 سال های سال است که به دنبال تو میدوم
214 پروانه زرد،
215 وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب میپری
216 و همچنان..
217 (اشعار حسین پناهی)
218 با مرجانها در عمق دریاها لرزیدیم
219 با کوسه ها خروارها تُن آب را باله زدیم
220 با امواج به ساحلها کوبیدیم
221 دنیای سرخ و سیاه خزهها را بر صخرهها روییدیم
222 با ابرها بارها با پرندهها بر شاخهی نارونها قاقار کردیم
223 ترکیدیم با انارها و سیرسیرکها
224 وزیدیم…
225 ترسیدیم…
226 درخشیدیم…
227 و درخشیدیم با ستارگان نیمه شب تا کجا… کجا !
228 میبینی؟ میبینی تا کجا میرفتیم و برمیگشتیم !
229 اکنون چنگ میزند بر نم روح انسانی رویاهایمان
230 خزههای سبز سفر
231 خیس باران به سوی پنجرههای مه گرفته سرازیر میشویم
232 میبینی تا کجا با آب آمدهایم!؟
233 با قایق بی پارو!؟
234 خوابم میآید…
235 نه
236 از عشق سخن گفتن برای آدمی هنوز خیلی زود است…
237 خیلی زود…
238 (اشعار حسین پناهی)
239 با تو
240 بی تو
241 همسفر سایه خویشم
242 و به سوی بی سوی تو می آیم
243 معلومی چون ریگ
244 مجهولی چون راز
245 معلوم دلی و مجهول چشم
246 من رنگ پیراهن دخترم را به گلهای یاد تو
247 سپرده ام
248 و کفشهای زنم را در راه تو از یاد برده ام
249 ای همه من
250 کاکل زرتشت
251 سایه بان مسیح
252 به سردترین ها
253 مرا به سردترین ها برسان
254 “حسین پناهی”
255 (کاکل / از مجموعه ستاره)
256 به ساعت نگاه می کنم
257 حدود سه نصف شب است
258 چشم می بندم که مبادا چشمانت را
259 از یاد برده باشم
260 و طبق عادت کنار پنجره می روم
261 سو سوی چند چراغ مهربان
262 و سایه ی کشدار شبگردان خمیده
263 و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
264 و صدای هیجان انگیز چند سگ
265 و بانگ آسمانی چند خروس
266 از شوق به هوا می پَرم، چون کودکی ام
267 و خوشحال که هنوز
268 معمای سبز رودخانه از دور
269 برایم حل نشده است
270 آری، از شوق به هوا می پرم
271 و خوب می دانم
272 سال هاست که مرده ام…!
273 “حسین پناهی”
274 و رسالت من این خواهد بود
275 تا دو استکان چای داغ را
276 از میان دویست جنگ خونین
277 به سلامت بگذرانم
278 تا در شبی بارانی
279 آن ها را
280 با خدای خویش
281 چشم در چشم هم نوش کنیم.
282 “حسین پناهی”
283 (شبی بارانی ، از مجموعه: ستاره)
284 وقتی ما آمدیم
285 اتّفاق اتفاق افتاده بود!
286 حال
287 هرکس
288 به سلیقه خود چیزی میگوید
289 و در تاریکی گم میشود
290 هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
291 امشب دلی کشیدم
292 شبیه نیمه سیبی
293 که به خاطر لرزش دستانم
294 در زیر آواری از رنگ ها
295 ناپدید ماند!
296 “زنده یاد حسین پناهی”
297 (از مجموعه ستاره)
298 پدرم میگوید: کتاب!
299 و مادرم میگوید: دعا !
300 و من خوب میدانم
301 که زیباترین تعریف خدا را
302 فقط میتوان از زبان گلها شنید …
303 “حسین پناهی”
304 قرینه است ،
305 این درخت ُ آن درخت ،
306 بر آبی بی انتهای بالاتر !
307 تنها جای تو خالی ست ،
308 سبزه قبای خواب ُ خیال ِ من !
309 و دوباره خش خش ِ گربه ی یاد ِ تو
310 که به حیاط ِ دلم برگشته است !
311 می نشینم
312 و در جمعیت نیمه روشن ِ آن سوی پنجره
313 در ایستگاه دنبال کسی شبیه ِ تو می گردم . . .
314 و خوب می دانم که کسی کـَس نمی شود
315 زیرا هیچ انسانی قادر به ادامه انسانی دیگر نیست !
316 پس بازی ها فقط یک بازی اند ُ همین !
317 با این وجود کسی شبیه تو را پیدا می کنم
318 و از او دور می شوم . . .
319 و هر چه دورتر می شوم ،
320 شباهتش به تو بیشتر و بیشتر می شود . . .
321 و باز سکوت !
322 “حسین پناهی”
323 جالب است
324 ثبت احوال
325 همه چیز را
326 در شناسنامه ام نوشته است
327 بجز احوال ام!
328 “حسین پناهی”
329 بی شک جهان را به عشق کسی آفریدهاند،
330 چون من که آفریدهام از عشق
331 جهانی برای تو !
332 “زنده یاد حسین پناهی”
333 به خانه می رفت
334 با کیف
335 و با کلاهی که بر هوا بود
336 چیزی دزدیدی ؟
337 مادرش پرسید
338 دعوا کردی باز؟
339 پدرش گفت
340 و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
341 به دنبال آن چیز
342 که در دل پنهان کرده بود
343 تنها مادربزرگش دید
344 گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
345 و خندیده بود
346 بی تو
347 نه بوی خاک نجاتم داد
348 نه شمارش ستاره ها تسکینم
349 چرا صدایم کردی
350 چرا ؟
351 سراسیمه و مشتاق
352 سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی
353 نشان به آن نشان
354 که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت
355 و عصر
356 عصر والیوم بود
357 و فلسفه بود
358 و ساندویچ دل وجگر