1 در میکده چون جمال معشوقهٔ ماست باز آمدن از کعبه به بتخانه رواست
2 هر کعبه کزو بوی ندارد کنش است با او همه بتخانه شده کعبهٔ ماست
1 از خوردن باده دوش حالم بگرفت ساقی به دو دست هر دو بالم بگرفت
2 زین پس من و شاهدان و میخانه و می کز خرقه و خانقه ملالم بگرفت
1 آنها که ازو پیاله نوشی بزنند بی هیچ شکی خانه فروشی بزنند
2 از عادت و رسم خویش بیرون آیند بر مدرسه بگذرند و دوشی بزنند
1 اسرار خرابات کسانی دانند خود را زوجود خویش بیرون دانند
2 بر صدر خرابات نشیند هشیار پر کرده شراب وصل می گردانند
1 ماییم که آیت صواب از ما شد ما غرقه در آتشیم و آب از ما شد
2 از بهر تفرّجی به میخانه شدیم صد کوی خرابات خراب از ما شد
1 هان ای ساقی درافکن آن باده به جام باشد که شوم پخته از آن بادهٔ خام
2 سرمست به کام دل بپویم دو سه گام تا کی غم نام و ننگ و مه ننگ و مه نام
1 هر خسته که در مصطبه مسکن دارد دودی زمن سوخته خرمن دارد
2 هر جا که سیه گلیم و آواره دلی است شاگرد من است و خرقه از من دارد
1 زین سان که منم گر تو تویی آخر کار ما را بَدَل سجاده باشد زنّار
2 در پای خودم فتاده بینی یکبار از دست قدح فتاده ور سر دستار
1 روزی بینی مرا و رندی سه چهار سجّاده گرو کرده به پیش خمّار
2 مستک شده و نعره زنان در بازار کای مدّعیان صلای عشق «اوحد» وار
1 ای ساقی از آن بادهٔ دوشینه بیار کاندر سر من هست از آن باده خمار
2 مستی چو مرا زخویشتن برهاند آن به که من البته نباشم هشیار