بر منبر و سجاده ببایست گریست ,
1 حاتم باشی با همه کس وقت سخا چون نامه به نام ما رسد طی گردد
1 زنهار زآهشان بیندیش که آه دودی است که زیر دامن آتش دارد
1 مه را به بناگوش تو نسبت کردم زنهار که این سخن به گوش تو رسد
1 خال توراست حالتی سخت عجب که هر که او می نگرد به خال تو شیفته حال می شود
1 لبش رنگ لعل و دمش بوی مشک شراب آتش تر قدح آب خشک
1 گفتم که تو را کجا توانم دیدن گفتا که مرا کجا توانی دیدن