بر منبر و سجاده ببایست از اوحدالدین کرمانی رباعی 1
1. بر منبر و سجاده ببایست گریست
...
1. بر منبر و سجاده ببایست گریست
...
1. یا نیست شود یا همگی ما گردد
...
1. حاتم باشی با همه کس وقت سخا
چون نامه به نام ما رسد طی گردد
...
1. زنهار زآهشان بیندیش که آه
دودی است که زیر دامن آتش دارد
...
1. مه را به بناگوش تو نسبت کردم
زنهار که این سخن به گوش تو رسد
...
1. خال توراست حالتی سخت عجب که هر که او
می نگرد به خال تو شیفته حال می شود
...
1. لبش رنگ لعل و دمش بوی مشک
شراب آتش تر قدح آب خشک
...
1. گفتم که تو را کجا توانم دیدن
گفتا که مرا کجا توانی دیدن
...