1 بگویش که من نامهای نغزناک فراز آوریدستم از مغز پاک
1 از دل و پشت مبارز می بر آید صد تراک کز زه عالی کمان خسرو آید یک ترنگ
1 آنچه با رنج یافتیش و به دل تو بآسانی از گزافه مدیش
1 خداوندا همیخواهم که از دل تو را تا عمر دارم میستایم
2 ولیکن از دم جور زمانه برنجید این دل مانده نمایم
3 حریف نیم مست امروز ناگه درآمد بامدادان در سرایم
4 ندارم باده، بی زر کم فروشند ازین غم خون دل شد تیره رایم
1 شادیّ و بقا بادت و زین بیش نگویم کاین قافیۀ تنگ مرا نیک بپیخست
1 نمرود به گاه پور آذر میگفت خدای خلق ماییم
2 جبار به نیمپشه او را خوش داد سزا که ما گواییم
1 آمد ای شاه دوش ناگاهان فیلسوفی به نزد من مهمان
2 پاک چون رای تو ز دوده خرد تیز چون تیغ برگشاده زبان
3 گفت با من ز هر دری و شنید از کم و بیش و آشکار و نهان
4 از علوم و کلام، وز تفسیر از نجوم و طبایع حیوان
1 به لیف خرما پیچیده خواهمت همه تن فشرده خایه به انبر بریده کیربگاز
1 از صفات حرام لفظی را باز گردان و پس مصحف کن
2 چون بدانی که آن مصحف چیست ضد او گیر و نقش بر کف کن
3 بودن دال پیش او بنگار عرب اندر عجم مؤلف کن
1 ای ترک بحرمت مسلمانی کم بیش بوعده ها نبخسانی