1
جهاندار فرمان روا شاه اکبر
که ملک از پدر تا به آدم گرفته
2
دو عالم جگر تشنه سیراب گشته
نگینی کز انگشت از نم گرفته
3
ز ایثار زر بس عرق کرده دستش
ورق های افلاک بر هم گرفته
4
چو رفته به مسند به معراج رفته
گرفته جهان را چو خاتم گرفته
5
قضایای کیوان به ایوان گشوده
عطایای رفرف به سلم گرفته
6
چنان کرده کار جهان راست عدلش
که دینش مسیحای مریم گرفته
7
بسیط فلک دلگشاتر نموده
بساط جهان را فراهم گرفته
8
فرو رفته ز اوج شرف آفتابش
چو یوسف ته چاه مظلم گرفته
9
پس از مرگ او از کسوف مکرر
یقین شد که خورشید ماتم گرفته
10
چنان برده مرگش ز ایام شادی
که نوروز رنگ محرم گرفته
11
ز ویرانی ملکش افسوس خوردم
کسی گفت ملک جهان کم گرفته
12
چو سال وفاتش به تاریخ دیدم
«به اقبال ایزد دو عالم گرفته »