1 غلام روی آن ماهم که مهر آسمانستی جمال او به زیبایی حیات جاودانستی
2 چو حق بنوشت بر رویش تمامی اصل قرآن را رخ او مصحف خوبی و خطش ترجمانستی
3 چو حق خوب است خوبان را از آنرو دوست می دارد به خوبی شد چنان پیدا که از خود در نهانستی
4 همه خوبی از او دارند و او خوبی ز نطق خود به خوبی زلف و خط دال است و نون ابروانستی
1 آن شهنشاهی که مداحش خدای داور است ساقی روز جزا قسام خلد و آذر است
2 شهسوار «لافتی » یعنی علی مرتضی آن که شهرستان علم صدر عالم را در است
3 صاحب سر سلونی » رازدار «لوکشف » آن که عرشش پایه ای از پایه های منبر است
4 در جهان یک بخشش او چارصد بار شتر کمترین جاهش به روز حشر حوض کوثر است
1 آ، الف اول امیر و اعلم و اعلا علی است افتخار اولیاء الله مولانا علی است
2 ب براه بارگاه کبریا با مصطفی بر براق برق رو بالاتر از بالا علی است
3 ت توانا و توانگر، تاج بخش و تخت گیر تا تن از سرها جدا کرد آن تن تنها علی است
4 ث ثنایش از خدا در نص قرآن ثابت است ثابت و اصل ثبات عروة الوثقی علی است
1 آن روضه مقدس و آن کعبه صفا آن مرقد مطهر و آن قبله دعا
2 آن قبه منور با رفعت و شرف کو، هست عرش منزلت و آسمان بنا
3 دانی که چیست؟ قبله حاجات جمله خلق یعنی مقام مشهد سلطان اولیا
4 بحر کمال و خازن اسرار «لوکشف » گنج علوم و گوهر دریای «لافتی »
1 فتوت خلق و احسان است که هست آن احسن الحسنی فتوت راه مردان است چه در صورت چه در معنی
2 فتوت دار آن باشد که او در ظاهر و باطن بود تسلیم چون سلمان، بود با درد بودردا
3 فتوت دار آن باشد که او در راه حق دایم بجوید او خبر ز الله که هست او خالق اشیا
4 فتوت دار آن باشد که علمش با عمل باشد که جاهل ره نمی یابد در این معنی بجز دانا
1 یارب به حق مصطفی سلطان جمع انبیا تاج الوری نورالهدی شمس الضحی بدرالدجی
2 یارب به حق حیدر صفدر امیرالمؤمنین تاج سپهر «هل اتی » خورشید برج «انما»
3 یارب به حق فاطمه ام الحسین والحسن بنت النبی زوج الولی فخرالبشر خیرالنسا
4 یارب به مردی حسن هادی دین ذوالمنن سبط النبی بدرالسخی چشم و چراغ مرتضی
1 تاج سلطانی که ترک اولش ترک سر است هر که سودایش ز سر بنهاد دایم سرور است
2 فقر، سلطانی است، از دست تهی افغان مکن زانکه اهل فقر را ویرانه قصر قیصر است
3 از متاع عالمت گر هست نقدی صرف کن زانکه جمع مال کار ناکسان ابتر است
4 همتی باید که باشد مرد را نه حرص مال مال سرتاسر غبار و عمر باد صرصر است
1 مشعل خورشید کز نورش جهان را زیور است چند باشی گرم در چهرش که طشت آذر است
2 داغها دارد فلک بر سینه از مهر رخش پینه های داغ باشد آن که گویی اختر است
3 تا زداید زنگ از آیینه چرخ کبود ماه نو هر ماه همچون صیقل روشنگر است
4 مهربانی می نماید آفتاب اما چه سود نوعروسی را که روی خوب زیر چادر است
1 به ذات پاک خدای کریم بی همتا که از اراده او گشت سر «کن » پیدا
2 به خالقی که منزه ز کل مخلوق است به عاشقی که به عشق لقا بود شیدا
3 به حاکمی که به حکمت متابعت فرمود که با صلوة حضر با سفر دگر وسطا
4 (کنند روی) توجه به قلعه ای که ملک سجود کرد و بر آن است هر صباح و مسا
1 غلام روی آن ماهم که مهر آسمانستی جمال او به زیبایی حیات جاودانستی
2 چو حق بنوشت بر رویش تمامی اصل قرآن را رخ او مصحف خوبی و خطش ترجمانستی
3 چو حق خوب است خوبان را از آنرو دوست می دارد به خوبی شد چنان پیدا که از خود در نهانستی
4 همه خوبی از او دارند و او خوبی ز نطق خود به خوبی زلف و خط دال است و نون ابروانستی