بدان که هر نفسی در مبادی آفرینش و اوان طفولیت، از جمیع صفات و ملکات خالی است، مانند صفحه ای که ساده از نقش و صورت باشد، و حصول ملکات و تحقق صفات به واسطه تکرار اعمال و افعال متقضیه آنها است و هر عملی که یک مرتبه سر زد اثری از آن در دل حاصل، و در مرتبه دوم آن اثر بیشتر می شود، تا بعد از تکرار عمل، اثر مستحکم و ثابت می گردد و «ملکه راسخه» می شود در نفس، همچنان که انگشت چون مجاور آتش شود حرارت در آن تأثیر می کند و گرمی در آن ظاهر می شود، لیکن ضعیف است و به مجرد دور کردن از آتش سرد می شود و هرگاه مجاورت طول کشید تأثیر حرارت در آن بیشتر می شود، و رنگ آتش در آن هم می رسد، و بعد از آن روشن می شود و آتشی می گردد که هر چه به آن نزدیک شود می سوزد، و هر چه به آن مقابل شود روشن می کند و همین است سبب در سهولت تعلیم اطفال و تأدیب ایشان، و صعوبت تغییر اخلاق مشایخ و پیران و هرگاه کسی مراقبت احوال خود کند، و نظری در اعمال و افعال خود کند، و صفحه دل خود را گشوده و به دید بصیرت در آن تأمل نماید، برمیخورد به ملکات و صفاتی که در آنجا رسوخ کرده اند، و اکثر مردم به جهت گرفتاری علایق و کثرت عوایق از نقوش و نفوس خود غافلند. ,
اما چون زمان رحلت از این سرای پندار، و مسافرت به عالم بقا و قرار رسد، دل از مشاغل دنیویه فارغ، و ریشه علایق از مزرع خاطر منقلع، و پرده طبیعت از مقابل دیده بصیرت برداشته شود، و نظر او بر لوح دل و صفحه نفس افتد چنانکه حق سبحانه و تعالی فرموده: «و اذا الصحف نشرت» و در مکان دیگر می فرماید: «فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید» یعنی «پس در آن روز پرده از پیش دیده تو برداشته می شود، و چشم تو تیزبین می گردد، و اعمال خود را می بینی» پس نتایج اعمال خود را معاینه می بیند، و ثمرات افکار و افعال خود را مشاهده می کند، و می رسد به آنچه در کتاب کریم است که «و کل انسان الزمناه طائره فی عنقه و نخرج له یوم القیمه کتابا یلقیه منشورا، اقرا کتابک کفی بنفسک الیوم علیک حسیبا» یعنی «هر شخصی را لازم ساخته ایم عمل او را از خیر و شر در گردن او مانند طوق که از او جدا نمی شود و در روز قیامت کتابی را که اعمال او در آن ثبت است به جهت او بیرون می آوریم، در حالی که گشاده باشد و بر او عرضه شود، آنگاه به او گفته می شود بخوان نامه عمل خود را، و کافی هستی تو از برای محاسبه خود». ,
پس کسانی که در دنیا از احوال خود غافل، و اوقات خود را صرف لهو و باطل نموده اند، بی اختیار می گویند: «ما لهذا الکتاب لایغادر صغیره و لاکبیره الااحصیها» یعنی «چگونه است این کتاب که باقی نگذارده است از اعمال صغیره و کبیره را مگر اینکه شمرده است آن را». ,
چون که شناختی که حیات ابد، و سعادت سرمد، از برای انسان موقوف است به دفع اخلاق ذمیمه و اوصاف رذیله، و کسب ملکات ملکیه و صفات قدسیه، و این میسر نمی شود مگر به شناختن رذائل صفات و فضائل ملکات، و تمیز نیک و بد آنها از یکدیگر، و دانستن معالجاتی که در علم اخلاق از برای تهذیب نفس مقرر است، معلوم می شود که شرف این علم از سایر علوم برتر، و ثمر و فایده اش بیشتر است. ,
و چگونه چنین نباشد، و حال آنکه شرافت هر علمی به شرافت موضوع آن است و موضوع این علم، نفس ناطقه انسانیه است، که اشرف انواع کائنات و افضل طوایف ممکنات است، و به واسطه این علم از حضیض مرتبه بهائم به اوج عالم ملائکه عروج می نماید. ,
بلی، از برای بنی نوع انسان و عرضی است عریض، اول آن فروتر از عالم چهارپایان، و آخرش برتر از اقلیم فرشتگان در حق اولش فرموده: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا» یعنی «نیستند ایشان مگر مانند چهارپایان، بلکه پست رتبه تر و گمراه ترند» و به این جهت می گویند: «یا لیتنی کنت ترابا» یعنی: «کاش که من خاک بودمی» و در شأن آخرش رسیده «لولاک لما خلقت الأفلاک» یعنی «اگر مقصود تو نبودی آسمان ها را خلق نکردمی». ,
4 ای نقد اصل و فرع ندانم چه گوهری کز آسمان تو برتر و از خاک کمتری
از آنچه مذکور شد دانسته شد که فایده علم اخلاق، پاک ساختن نفس است از صفات رذیله، و آراستن آن به ملکات جمیله، که از آن به «تهذیب اخلاق» تعبیر می شود. ,
و ثمره تهذیب اخلاق، رسیدن به خیر و سعادت ابدیه است و باید دانست که سعادت مطلق حاصل نمی شود، مگر اینکه صفحه نفس در جمیع اوقات از همه اخلاق ذمیمه معرا، و به تمام اوصاف حسنه محلی باشد. ,
و اصلاح بعضی صفات یا در بعضی اوقات، اگر چه خالی از ثمر نیست، ولیکن موجب سعادت ابدیه نمی شود همچنان که صحت بدن و نظام مملکت نیست مگر به دفع جمیع امراض، و اصلاح جمیع طوایف و اشخاص در تمام اوقات ,
پس، «سعید مطلق» کسی است که اصلاح جمیع صفات و افعال خود را بر وجهی نموده باشد که ثابت و پایدار بوده باشد از احوال، و در آنها خللی را نیابد، و از تبدل ازمان متغیر نشود، و از شعله های مصائب و بلایا برقی به خرمن صبرش نرسد، و از سیلاب محنتها و رزایا رخنه در بنیان شکرگزاریش نشود و خار و خس شبهات را به دامن اعتقادش دسترس نباشد بد کردن مردمان با او، را از احسان و نیکوکاری باز ندارد و دشمنی نمودن دیگران با او در دوستی او خلل نرساند و بالجمله در پایداری و ثبوت اخلاق، و قوت نفس، و بزرگی ذات، و حسن صفات، و مرتبه ای رسد که اگر آنچه به ایوب پیغمبر رسید به او رسد تغیر در احوالش حاصل نگردد و اگر بلاهای برناس حکیم بر او نازل شود تبدل در اعمالش نشود ,