1 اثر از المجلس السابع در مجالس سبعه جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر المجلس السابع در مجالس سبعه جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.

المجلس السابع در مجالس سبعه جلال الدین محمد مولوی

الحمدلله الذی صیّر نفوس العارفین طائرة فی مطار امتثال امره و زجرها بنهیه عن المعاصی، فانزجرت عنها بزجره و سقی قلوب العاشقین محبّته فما صحت من سکره، و الهمها ادامة ذکره فما تفتر من ذکره و أری المبتلی جزیل ثواب صبره علی بلائه، فاستعذب مرارة صبره و نصب للغنی علم احسانه الیه و انعامه علیه لیستدل به علی وجوب حمه و شکره، سبحان الذی جعلکل قلب من قلوب احبائه مقراً بمحبته و صیر محبته مستقرة فی سویدائه و حبته و اطلع نفوس العارفین علی آیات توحیده و معرفته و ألهم الارواح بالارتیاح الی بحبوبة جنته و الاشتیاق الی نظره و رؤیته و اشهد ان لا اله الاالله وحده لاشریک له شهادة تؤمن قائلها من عذابه و سطوته و اشهد ان محمداً عبده و رسوله الذی نسخ الشرایع المتقدمه بشریعته و ختم رسالة الرسل برسالته، صلی الله علیه و علی آله و اصحابه و عترته و علی الخلفاء الراشدین خصوصاً علی ابی بکر الصدیق فی قوله و عقیدته و عمر الفاروق الذی فرق بین الحق و الباطل بقضیته و علی عثمان ذی النورین الذی نورالله قلبه بنور معرفته و علی علی المرتضی فی خلقه و سیرته و علی الحسن و الحسین الذی خصصهما الله علی خلقه بقربه و رحمته و علی جمیع المهاجرین و الانصار من اتباعه و صحابته و سلم تسلیماًکثیرا. عن الحسن البصری انه قال: حدثنی جماعةکلهم سمعوا الحدیث عن النبی صلی الله علیه و سلم یقول: «ان الله تعالی لما خلق العقل فقال له: اقعد، فقعد. ثم قال له: قم فقام: ثم قال له: اقبل، فاقبل. ثم قال له: ادبر، فادبر. ثم قال له: تکلم، فتکلم. ثم قال له: انصت، فانصت. ثم قال له: انظر، فنظر. ثم قال له: انصرف، فانصرف. ثم قال له: افهم، ففهم. ثم قال له: وعزتی و جلالی و عظمتی و کبریائی و سلطانی و جبروتی و علوی و ارتفاع مکانی و استوائی علی عرشی و قدرتی علی خلقی، ما خلقت خلقاً اکرم علی منک و لااحب الی منک، بک اعرف و بک اعبد و بک اطاع و بک اعطی و بک اعاتب، لک الثواب و علیک العقاب، صدق الله و صدق رسول الله. ,

رسول مجتبی، سفیر معلی، مقرب «ثم دنی فتدلی» خاص الخاص «قاب قوسین اوادنی»، محمد مصطفی، خیر اولین و آخرین، خاتم النبیین خلاصهٔ موجودات، مظهر آیات بینات، دریای بیپایان بی قیاس، آفتاب «جعلناله نوراً یمشی به فی الناس»،کلید فردوس و حدایق،کاشف رموز و اسرار حقایق، آن منور منور صاحب توقیع «انا اعطیناک الکوثر» صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین چنین میفرماید و بر طالبان صادق و مجتهدان عاشق چنین املا میکندکه: «ان الله تعالی لما خلق العقل»، میفرماید: آن صانع قدیم و آن حاضر ناظر، و آن بصیر سمیع، آن زندهایکه همهٔ زندگان زندگی از او یابند و آن قیومیکه همهٔ محتاجان در وقت ضرورت و درماندگی به درگاه او شتابند. آن قهاریکهگردن قاهران را به زنجیر و غل «انا جعلنا فی اعناقهم اغلالاً» بربسته است و رگ جان دشمنان چراغ دین و دیانت را به تیغ «لقطعنامنه الوتین» شکسته است جل جلاله چون عقل راکه تاج زرین اوست، بر فرق «ولقدکرمنا بنی آدم» نهاد، عقل چیست؟ قندیل عالم مهین و نور «طور سینین»، و امیر داد «وهذا البلد الامین» و خلیفهٔ عادل حضرت رب العالمین است. عقل چیست؟ سلطان عادل و خوشخوست و سایهٔ رحمت لاهوالاهوست. عقلکیست؟ آنکه فاضلان صفهٔ صفا و صفوت ره نشین ویند و انبارداران «الدنیا مزرعة الاخرة» خوشه چین ویند. ,

در شرح بیفزا، شرح عقل دل را مشرحکند. عقل چیست؟گرهگشای عقدههای مشکلات و مشاطهٔ عروسان مضمرات معضلات قلاوز ارواح تابه حضرت فالق الاصباحکه رمزی از اسرار او اشارت رفت. چون از عالم لامکان و ازکتم غیب به صحرای وجود آورد تا صحرای وجود، از این آفتاب سعود نور و ضیاگرفت، خواست که هنرهای عقل را و عجایبها و لطایفها و غرایبهاکه در ضمیر عقل بود، بر موجودات پیداکند و او را بدان فضیلت از همه ممتاز و جداکند، سنگ محکی میبایستکه تا صفا و خالصی و پاکی و بی عیبی این نقد ظاهر شود. بهگواهی آن محک، ترازویی میبایستکه این نقد شریف و این موهبت لطیف تمام عیار را بدان ترازو بر کشند تا سنگ وهنگ او پیدا شودکه هیچ چیز در هجده هزار عالم بیگواهی ترازو، نه عزیز شود و نه خوار شود. ,

ترازو تنها نه این استکه بر دکانها آویختهاند در بازارها، ترازو آیت حق است و سر خداست و تمییز علم است که آن ترازوی روحانی است. میزان آسمانی استکه این همه ترازوهای جهان را از آن ترازو بیرون آوردهاند. میوه را ترازوی دیگر، سخن را ترازویی دیگرکه بدانیکه راست است یا دروغ است، حق است یا باطل است. آدمی را ترازوی دیگرکه بدانیکه آن آدمی چند ارزد. حیوان را ترازوی دیگر. ملایکه را ترازوی دیگرکه: «و ما منا الاله مقام معلوم». پریان را ترازوی دیگرکه: «و انا منا الصالحون و منا دون ذلک». انبیا را ترازوی دیگرکه: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض». ترازو از آفتاب ظاهرتر است در عالمکه حق تعالی با آفتاب قرینکرد و پهلوی آفتاب نشاندکه آفتاب را بر ترازو برسنجد تا بدانندکه درکدام درجه است، مقارنه با چیست. ترازو از آسمان محیط تر است. آسمان محتاج ترازوست و ترازو محتاج آسمان نیست. ,

آثار جلال الدین محمد مولوی

1 اثر از المجلس السابع در مجالس سبعه جلال الدین محمد مولوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر المجلس السابع در مجالس سبعه جلال الدین محمد مولوی شعر مورد نظر پیدا کنید.