1 چشم مست تو همان آفت جانست که بود تیر مژگان تو دلدوز چنانست که بود
2 نگه گرم همان شعله فشانست که بود در نگین تو همان زهر نهانست که بود
3 گرچه خطت ز کف ناز عنان برد ترا لشگر مورچگان تنگ شکر خورد ترا
4 دل ز خونریزی ما هیچ نیازرد ترا خط بیرحم به انصاف نیاورد ترا
1 باز سرگرمتر از رقص شرر میآئی شعلهسان بر زده دامن به کمر میآئی
2 عرق آلودهتر از لاله تر میآئی رخ برافروخته دیگر به نظر میآئی
3 گل بدین رنگ ز گلزار نیاید بیرون مهر از طالع انوار نیاید بیرون
4 ماه از جیب شب تار نیاید بیرون از صدف گوهر شهوار نیاید بیرون