و این مثل بدان آوردم تا ملک را مقرر شود که در کار شنزبه از منشی کلیله و دمنه 25
1. و این مثل بدان آوردم تا ملک را مقرر شود که در کار شنزبه تعجیل واجب است. و پادشاه کامگار آن باشد که تدبیر کارها پیش از فوت فرصت و عدم مکنت بفرماید، و ضربت شمشیر آب دارش خاک از زاد و بود دشمن برآرد، و شعله عزم جهان سوزش دود از خان و مان خصم بآسمان برساند. شیر گفت: معلوم شد. لکن گمانی نمی باشد که شنزبه خیانتی اندیشد و سوابق تربیت را بلواحق کفران خویش مقابله روا دارد، که در باب وی تا این غایت جز نیکویی و خوبی جایز نداشته ام.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
شیر گفت: سخن نیک درشت و بقوت راندی، و قول ناصح بدرشتی از منشی کلیله و دمنه 26
1. شیر گفت: سخن نیک درشت و بقوت راندی، و قول ناصح بدرشتی و تیزی مردود نگردد و بسمع قبول اصغا یابد. و شنزبه آنگاه که خود دشمن باشد پیداست که چه تواند کرد و از وی چه فساد آید. و او طعمه منست و مادت حرکت او از گیاه است و مدد قوت من از گوشت.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
شیر گفت: بمجرد گمان بی وضوح یقین نزدیکان خود را مهجور از منشی کلیله و دمنه 27
1. شیر گفت: بمجرد گمان بی وضوح یقین نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی پیوستن خود را در عذاب داشتن است و تیشه برپای خویش زدن، و پادشاه را در همه معانی خاصه در اقامت حدود و در امضای ابواب سیاست؛ تامل و تثبت واجب است.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
دمنه چون سرافگنده ای انده زده بنزدیک شنزبه رفت. از منشی کلیله و دمنه 28
1. دمنه چون سرافگنده ای انده زده بنزدیک شنزبه رفت.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
گویند که بطی در آب روشنایی ستاره دید، پنداشت که ماهی از منشی کلیله و دمنه 29
1. گویند که بطی در آب روشنایی ستاره دید، پنداشت که ماهی است، قصدی میکرد تابگیرد و هیچ نمی یافت. چون بارها بیازمود و حاصلی ندید فروگذاشت. دیگر روز هرگاه که ماهی بدیدی گمان بردی که همان روشنایی است قصدی نپیوستی. و ثمرت این تجربت آن بود که همه روز گرسنه بماند.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
و اگر شیر را از من شنوانیدهاند و باور داشته است موجب از منشی کلیله و دمنه 30
1. و اگر شیر را از من شنوانیدهاند و باور داشته است موجب آزمایش دیگران بوده است و مصداق تهمت من خیانت ایشان است.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
دمنه گفت: آنچه شیر برای تو میسگالد از این معانی که از منشی کلیله و دمنه 31
1. دمنه گفت: آنچه شیر برای تو میسگالد از این معانی که برشمردی چون تضریب خصوم ملال ملوک و دیگر ابواب نیست، لکن کمال بی وفایی و غدر او را بران میدارد، که جباری است. کامگار و غداریست مکار. اویل صحبت او را حلاوت زندگانیست و اواخر آن را تلخی مرگ. شنزبه گفت:طعم نوش چشیده ام، نوبت زخم نیش است. و بحقیقت مرا اجل اینجا آورد، و الا من چه مانم بصحبت شیر؟ من او را طعمه و او در من طامع. اما تقدیر ازلی و غلبه حرص و اومید مرا در این ورطه افگند.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آوردهاند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری بودند از منشی کلیله و دمنه 32
1. آوردهاند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری بودند و مسکن ایشان نزدیک شارعی عامر. اشتربازرگانی در آن حوالی بماند بطلب چراخور در بیشه آمد. چون نزدیک شیر رسید از تواضع و خدمت چاره ندید شیر او را استمالت نمود و از حال او استکشافی کرد و پرسید: عزیمت در مقام و حرکت چیست؟ جواب داد که:آنچه ملک فرماید. شیر گفت:اگر رغبت نمایی در صحبت من مرفه و ایمن بباش. اشتر شاد شد و دران بیشه ببود. و مدتی بران گذشت. روزی شیر در طلب شکاری میگشت پیلی مست با او دوچهار شد، و میان ایشان جنگ عظیم افتاد و از هر دو جاب مقومت رفت، و شیر مجروح ونالان باز آمد؛ و روزها از شکار بماند. و گرگ و زاغ و شگال بی برگ میبودند. شیر اثر آن بدید و گفت: میبینید در این نزدیکی صیدی تا من بیرون روم و کار شما ساخته گردانم؟
برای مشاهده کامل کلیک کنید
دمنه گفت:وجه دفع، چه میاندیشی؟ گفت:جز جنگ و مقاومت از منشی کلیله و دمنه 33
1. دمنه گفت:وجه دفع، چه میاندیشی؟ گفت:جز جنگ و مقاومت روی نیست، که اگر کسی همه عمر بصدق دل نماز گزارد، و از مال حلال صدقه دهد چندان ثواب نیاید که یک ساعت از روز از برای حفظ مال و توقفی نفس در جهاد گذارد من قتل دون ماله فهو شهید و من قتل دون نفسه فهو شهید چون بجهاد که برای مال کرده شود سعادت شهادت و عز مغفرت میتوان یافت جایی که کارد باستخوان رسد و کار بجان افتد اگر از روی دین و حمیت کوششی پیوسته آید برکات و مثوبات آن را نهایت صورت نبندد، و وهم از ادراک غایت آن قاصر باشد.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آوردهاند که نواعی است از مرغان آب که آن را طیطوی خوانند، از منشی کلیله و دمنه 34
1. آوردهاند که نواعی است از مرغان آب که آن را طیطوی خوانند، و یک جفت ازان در ساحلی بودندی. چون وقت بیضه فراز آمد ماده گفت: در این سخن جای تامل است، اگر دریا در موج آید و بچگان را دررباید آن را چه حیلت توان کرد؟ نر گفت:گمان نبرم که وکیل دریا این دلیری کند و جانب مرا فروگذارد، واگر بی حرمتی اندیشد انصاف از وی بتوان ستد. ماده گفت:خویشتن شناسی نیکو باشد. بچه قوت و عدت وکیل دریا را بانتقام خود تهدید میکنی؟ از این استبداد درگذر، و برای بیضه جای حصین گزین، چه هرکه سخن ناصحان نشنود بدو آن رسد که بباخه رسید. گفت: چگونه؟
برای مشاهده کامل کلیک کنید
آوردهاند که در آب گیری دو بط و یکی باخه ساکن بودند از منشی کلیله و دمنه 35
1. آوردهاند که در آب گیری دو بط و یکی باخه ساکن بودند و میان ایشان بحکم مجاورت دوستی و مصادقت افتاده. ناگاه دست روزگار غدار رخسار حال ایشان بخراشید و سپهر آینه فام صورت مفارقت بدیشان نمود، و در آن آب که مایه حیات ایشان بود نقصان فاحش پیدا آمد. بطان چون آن بدیدند بنزدیک باخه رفتند و گفت: بوداع آمده ایم، پدرود باش ای دوست گرامی و رفیق موافق. باخه از درد فرقت و سوز هجرت بنالید و از اشک بسی در و گهر بارید .
برای مشاهده کامل کلیک کنید
طیطوی نر گفت:شنودم این مثل، ولکن مترس و جای نگاه دار. از منشی کلیله و دمنه 36
1. طیطوی نر گفت:شنودم این مثل، ولکن مترس و جای نگاه دار. ماده بیضه بنهاد. وکیل دریا این مفاوضت بشنود، از بزرگ منشی و رعنایی طیطوی در خشم شد و دریا در موج آمد و بچگان ایشان را ببرد. ماده چون آن بدید اضطراب کرد و گفت:من میدانستم که با آب بازی نیست، و تو بنادانی بچگانن باد دادی و آتش بر من بباریدی، ای خاکسار باری تدبیری اندیش. طیطوی نر جواب داد که: سخن بجهت گوی، و من از عهده قول خویش بیرون میآیم و انصاف خود از وکیل دریا میستانم.
برای مشاهده کامل کلیک کنید