سلطان چغری نامۀ نوشته بود به شیخ بدست خواجه حمویه کی رئیس میهنه بود و مرید شیخ ما بود و از شیخ ما درخواستی کرده فرستاده، شیخ ما جواب نبشت: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم خداوند عزوجل امیر جلیل ملک مظفر را بداشت خویش بداراد و به خویشتن و به مخلوقان باز مگذاراد و آنچ رضای او در آنست بارزانی داراد و هرچ عاقبت آن پشیمانیست از آن بفضل خویش نگاه داراد بمنه و رحمته. نامۀ امیر جلیل مظفر ایزدش در خیرها موفق داراد رسیده بود بر دست خواجه حمویه سد ده اللّه، خوانده آمده بود و مراد شناخته شده و عذرها کی ظاهر بود اورا باز نموده آمده بودو او آن تمام بدانسته بود و خود همه بازگوید و بشرح باز نماید و امید همی داریم کی پذیرفته شود و خداوند عز اسمه بفضل خویش عذرهای امیر جلیل ملک مظفر همه پذیرفته کناد و بلاهای هر دو جهانی ازو بجسته کناد و هرچ صلاح ونجات او بهر دو سرای در آنست توفیقش بدان پیوسته کناد و الحمدلله وحده لاشریک له. ,
در آن وقت که شیخ ما قدس اللّه روحه العزیز به نشابور بود درویشی پیش شیخ آمد و گفت اندیشۀ میهنه دارم، شیخ دوات و کاغذ خواست و گفت ساعتی توقف باید کرد تا چیزی به بوطاهر بنویسم پس بنوشت: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم سلام اللّه اللطیف الخبیر علی الکبیر و الصغیر و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر و السلام، کاغذ به درویش داد تا ببرد. ,
شیخ را درویشی گفت ای شیخ بمرو الرود میروم خدمتی هست؟ شیخ ما گفت تا به قاضی حسین چیزی نویسم، بنوشت: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم ,
3 الا حظها فتعلم ما بقلبی وتلحظنی فاعلم ماترید و السلام
و به یکی از بزرگان نویسد شیخ بدرخواست خطیبی عزیز: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم سلام اللّه تعالی علی الشیخ العالم و رحمة اللّه و برکاته و هذا الخطیب الافضل ادام اللّه فضله من اهل بیت العلم و الفضل و قد قصد ساخته و طلب مجاورته متفیئا به برکته و نرجوان ینزله منازل امثاله باظهار شفقته علیه و اساله به کرمه و افضاله و السلام. ,
خطیب از جاه به شیخ ما چیزی نوشت شیخ جواب نوشت: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم وصل ادام اللّه فضله کتاب الخطیب الافضل الادیب وفقه علی جمیع ما یقربه الیه دینا و دنیا و آخرة و کشف لی عن جمیع ما یضمره من صحة الاعتقاد و محض الوداد و لاغروان یکون کذا اذاالقلوب متشاهدة و الضمایر بنور الحقّ متلاحظة و اللّه یبقیه و عن الاسواء یقیه و اماحدیث المتوفات نوراللّه قبرها و بشر بلقایه صدرها وانشد علی فراقها قصیرة عن طویلة. ,
3 ولو کان النساء کمن فقدنا لفضلت النساء علی الرجالوالسلام
خواجه امام محمدبن عبداللّه بن یوسف الجوینی در نشابور برحمت خدای تعالی رسیده بود شیخ ما نامهای نوشت از میهنه به بزرگان شهر نشابور به تعزیت او، نبشت: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم سلام اللّه تعالی علی الاجلة السادة و رحمته و برکاته فیقول اِنّا لِلّهْ وَاِنّا اِلیْهِ راجِعُون. ,
در آن وقت کی شیخ ما قدس اللّه روحه به نشابور بود درویشی فرا پیش شیخ آمد پای افزار پوشیده و گفت بمیهنه میشوم خدمتی هست؟ شیخ گفت تا فرزندان را چیزی نویسم، بنوشت: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم. ,
3 هیچ صورتگر بصد سال ازبدایع وز آن نداند کرد و نتواند کی یک باران کند
روی تازه و پیشانی بکار گشاده و ز میهمان چاره نی والسلام. ,
این نامه شیخ ما نوشت بفقیه ابوبکر خطیب از میهنه بمرو: ,
بسم اللّه الرحمن الرحیم پیوسته ذکر دانشمند اوحد افضل ادام اللّه قوته و نصرته و استقامته علی طاعته میرود باندیشه و دعا، به هیچ وقت از وی و از فرزندان وی خالی نباشیم، از خداوند عَزَّاسمه میخواهم تا وی را و ایشان را جمله بداشت خویش بدارد و شغلهای دو جهانی کفایت کند و آنچ بهین و گزین است بارزانی دارد، بخود و به خلق باز نماند بفضله انه خیر مسؤل. پیوسته راحتهای دانشمند افضل اوحد ادام اللّه توفیقه میرسیده و اندران فراغتها میبوده والسلام علی محمد و آله. ,