این سوره بعدد کوفیان هفتاد و هشت آیتست، و بعدد بصریان هفتاد و پنج آیت، و هزار و دویست و نود و یک کلمت و پنج هزار و هفتاد حرف. جمله بمکه فرو آمد مگر سه آیت که در مدنیّات شمرند، «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» الی قوله «إِلی صِراطِ الْحَمِیدِ»، بعضی مفسّران گفتند سوره همه مدنی است مگر چهار آیت: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ» الی آخر اربع آیات. و قیل کلّها مکّیّة الّا اربع آیات: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْفٍ» الی آخر الآیتین، و قوله تعالی: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» الی آخر الآیتین. و در این سوره سه آیت منسوخ است بآیت سیف، اوّل: «قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ»، دیگر «وَ إِنْ جادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما تَعْمَلُونَ» این هر دو آیت منسوخ است بآیت سیف، سوّم «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» نسخها اللَّه تعالی بقوله: «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ». و عن ابیّ بن کعب قال قال رسول اللَّه (ص): «من قرأ سورة الحجّ اعطی من الاجر کحجّة حجّها و عمرة اعتمرها بعدد من حجّ و اعتمر فیما مضی و فیما بقی. ,
قوله: «یا أَیُّهَا النَّاسُ» خطاب لاهل مکّة، «اتَّقُوا رَبَّکُمْ» اطیعوه و احذروا عقابه «إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ» الزلزلة و الزلزال شدة الحرکة و شدّة الاضطراب و لیس یرید به اضطراب السّاعة و انّما یرید به اضطراب الارض بما فیها من الجبال و اضیف الی السّاعة لانّها من اشراطها. مفسّران اینجا دو قول گفتهاند که: این زلزله کی خواهد بود، قومی گفتند این زلزله از اشراط ساعتست در دنیا خواهد بود در آخر الزمان بوقت قرب قیامت بنفخه اولی که آن را نفخه فزع گویند، گفتند فریشتهای از آسمان ندا کند که: یا ایّها النّاس اتی امر اللَّه. آواز وی بجمله اهل زمین رسد همه در فزع افتند فزعی عظیم که از آن هیبت و فزع همه زنان حامله بار فرو نهند و ناخورده شراب بسان مستان افتان خیزان شوند، زمین را و کوهها را بشدت و عنف بجنبانند و از پس این زلزله و فزع آفتاب از مغرب بر آید، و بقول سدّی و حسن: این زلزله روز قیامت خواهد بود وقت خاست رستاخیز. و قال ابن عباس: هی الزلزلة الّتی تکون معها السّاعة و هی رجعة الارض لخروج من فیها. ,
«یَوْمَ تَرَوْنَها» یعنی الزلزلة، و قیل السّاعة، «تَذْهَلُ» یعنی تغفل، و الذهول الغفلة، و قیل الذهول السّلو، ذهلت عن کذا اذا سلوت عنه. «کُلُّ مُرْضِعَةٍ» ای کلّ امرأة معها ولد ترضعه، یقال امرأة مرضع بلاهاء اذا ارید به الصّفة مثل حائض و حامل، فاذا ارادوا الفعل فی الحال ادخلوا الهاء. «وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها» ای تسقط ولدها من هول ذلک الیوم. قال الحسن: تذهل المرضعة عن ولدها بغیر فطام، و تضع الحامل ما فی بطنها لغیر تمام. این دلیل قول ایشانست که گفتند این زلزله در دنیاست پیش از رستاخیز، زیرا که حبل و وضع حمل و رضاع بعد از بعث نباشد، و بقول ایشان که گفتند زلزله در قیامتست سیاق این سخن بر تعظیم کار رستاخیز است و شدت هول و سعوبت آن نه بر تحقیق حمل و رضاع، هذا کقول القائل:اصابنا امر یشیب فیه الولید، یرید شدّته و صعوبته. «وَ تَرَی النَّاسَ سُکاری وَ ما هُمْ بِسُکاری» ,
قرأ حمزة و الکسائی «سکری و ما هم بسکری» بفتح السین من غیر الف فیهما، و قرأ الباقون «سکاری و ما هم بسکاری» بضمّ السین و بالالف فیهما، و هما لغتان کلاهما جمع سکران، و المعنی اذا نظرت الیهم تحسبهم سکاری من زوال عقلهم و لیسوا کذلک فی الحقیقة و لکن هول القیامة صیّرهم کذلک. عمران حصین و ابو سعید خدری گفتند: این دو آیت از اول سوره در غزات بنی المصطلق فرو آمد در میانه شب، جمع یاران در روش بودند که رسول خدای ندا کرد همه را باز خواند، یاران همه راحلها سوی وی راندند و گرد وی در آمدند رسول (ص) این هر دو آیت بر ایشان خواند یاران بسیار بگریستند و زاری کردند آن گه جایی که فرو آمدند از دلتنگی و رنجوری زینها از چهارپایان باز نگرفتند و خیمهها نزدند و دیگها نپختند هم چنان اندوهگین و متفکّر نشسته گریان و سوزان، رسول خدا یاران را گفت: «أ تدرون ای یوم ذلک؟» هیچ دانید که آن روز چه روزست؟ گفتند اللَّه و رسوله اعلم، اللَّه تعالی داناتر دانایی است بآن روز و پس رسول وی، رسول گفت آن روز ربّ العزّه آدم را گوید برخیز و از فرزندان خود نصیب آتش بیرون کن، گوید بار خدایا چند بیرون کنم؟ گوید از هزار نهصد و نود و نه بیرون کن و یکی را بگذار که سزای بهشتست، آن سخن بر یاران صعب آمد و در زاریدن و گریستن بیفزودند و گفتند: فمن ینجو یا رسول اللَّه؟ پس از ما خود که رهد و که امید دارد که نجات یابد؟ رسول خدا گفت: «ابشروا و سدّدوا و قاربوا». ,
قوله: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ» الآیة. قال ابن عطاء: وفّقنا لبناء البیت و مکنّاه منه و اعنّاه علیه و قلنا له: «لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً» ای لا تلاحظ البیت و لا تنظر الی بنائک. میگوید ابراهیم را تمکین کردیم و ساز و آلت و قوّت و مهارت و قدرت و معونت دادیم تا خانه کعبه را بنا کرد چنان که خواستیم و فرمودیم، آن گه او را گفتیم کرده و ساخته خود منگر توفیق و معونت ما نگر، و جهد خود مبین ارادت و عنایت ما بین. ای جوانمرد بنده را دو دیده دادهاند تا بیک دیده صفات آفات نفس خود بیند و بیک دیده صفات الطاف کرم حق بیند، بیک دیده فضل او بیند، بیک دیده فعل خود بیند، چون فضل او بیند افتخار کند، چون فعل خود بیند افتقار آورد، چون کرم قدم بیند در ناز آید، چون قدم عدم خاک بیند در نیاز آید، آن شوریده عراق سوخته آتش فراق شبلی گاهی میگفت: لیتنی کنت این نباذ لم اعرف هذا الحدیث. ,
کاشکی مرا خراباتی بودی و مرا با این حدیث سر و کار نبودی، و گاه گفتی کجایند ملائکه ملکوت و سکّان حظایر قدس تا پیش تخت دولت و سریر عزت ما سماطین برکشد. ,
3 گه با کف پرسیمم و گه درویشم گه با دل پر نشاط و گه دل ریشم
4 گه باز پس خلق و گهی در پیشم من بوقلمون روزگار خویشم
قوله تعالی. «إِنَّ اللَّهَ یُدافِعُ» ابن کثیر و قرّاء بصره یدفع خوانند بیالف، و باقی یدافع بالف، و معنی هر دو یکسانست یعنی یدفع عن المؤمنین کید عدوّهم و و شرّهم. این آیت بساط آیت ثانی است از بهر آن که اوّل آیت که بقتال فرو آمد این آیت بود که: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ»، رسول را و یاران را فرمودند تا با اهل زمین جنگ کنند قیاصره و اکاسره و اقیال و غیر ایشان، و در آن عصر اهل زمین همه کفّار بودند و مؤمنان در جنب ایشان اندک، ربّ العزّه ایشان را وعده نصرت داد و دفاع، و ایشان را درین آیت بر قتال داشت و دلیر گردانید گفت اللَّه شر ایشان و کید ایشان گر چه بسیارند باز دارد از مؤمنان اگر چه اندکند، و گفتهاند معنی آیت بر عموم است، ای یدفع عن المؤمنین بنور السنّة ظلمة البدعة، و بنور الایمان ظلمة الکفر. ,
«إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ» هذان اسمان یشملان کلّ کافر باللّه، ای کلّ خوّان فی امانة اللَّه، کفور لنعمته، یقال الخوّان الّذی عادته و سنّته الخیانة، و الکفور الّذی عادته الکفران، بیّن اللَّه سبحانه انّه انّما یدفع عمن لیس بخوّان و لا کفور. ,
«أُذِنَ» بضم الف قراءت نافع و ابو عمرو و عاصم و یعقوب است بر فعل مجهول، باقی اذن بفتح الف خوانند یعنی اذن اللَّه «لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ»، و اذن گفت نه امر یعنی که اللَّه تعالی حرص ایشان دید بر قتال دشمن و اعلاء کلمه حقّ آن از ایشان بپسندید و ایشان را بقتال دستوری داد و تولّی نصرت ایشان کرد و دفاع ایشان «یُقاتَلُونَ» بفتح تاء قراءت نافع است و ابن عامر و حفص. یعنی اذن للمؤمنین الّذین قاتلهم المشرکون، باقی بکسر تاء خوانند، یعنی اذن للمؤمنین الّذین یصلحون للقتال فی قتال الکفّار، «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» یعنی بسبب ان ظلموا او لانّهم ظلموا او من اجل انّهم ظلموا او جزاء بان ظلموا فاخرجوا من دیارهم فاوذوا. «وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» هذا تفسیر الدّفاع، و قیل «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ» ای قضی للمجاهدین انّهم ربّما هزموا او قتلوا احیانا مع ان اللَّه علی نصرهم لقادر. باین قول معنی آنست که اللَّه تعالی حکم راند و قضا کرد و خواست ایشان را که جنگ کنند با دشمن دین که بر ایشان ستم آید گاهگاه با آنکه اللَّه تعالی بر یاری دادن ایشان براستی که قادر است و توانا، و «اذن» در قرآن جایها بیاید بمعنی قضاء، منها قوله: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ» الی قوله: «بِإِذْنِ اللَّهِ» و منها ما خاطب به عیسی: «وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی». آن گه تغریت کرد گفت: «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ» ای اخرجوا من مکّة ظلما «بِغَیْرِ حَقٍّ»، ای بغیر جزم اوجب اخراجهم، و قیل «بِغَیْرِ حَقٍّ» ای من غیر حقّ استحقوا ذلک، «إِلَّا أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، هذا استثناء منقطع یعنی لکنّهم یقولون ربّنا اللَّه، و قیل محلّه جرّ بدلا من قوله: «بِغَیْرِ حَقٍّ» ای اخرجوا بان یقولوا: «رَبُّنَا اللَّهُ» روی عن الحسن انّه قال: اما و اللَّه ما سفکوا دما و لا اخذوا مالا و لا قطعوا لهم رحما و انّما فعلوا ما فعلوا لانّهم قالوا: «رَبُّنَا اللَّهُ». و هو نظیر قوله: «وَ مانَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»، سبب نزول این آیت آن بود که مشرکان مکّة پیوسته اصحاب رسول را میرنجانیدند و ایشان را ناسزا میگفتند و زخم میکردند، یاران برسول خدا نالیدند و رنج خویش بدو برداشتند و دستوری قتال خواستند، رسول گفت، صبر کنید که جز صبر روی نیست. و مرا بقتال نفرمودهاند، پس کار بدانجای رسید که کافران و مشرکان رسول را از مکّه بیرون کردند ابو بکر صدّیق گفت. عرفت انّه سیکون قتال، آن روز دانستم که قتال و جهاد خواهد بود که رسول خدای را بیرون کردند، پس چون بمدینه هجرت کرد این آیت آمد و هی اوّل آیة نزلت فی القتال نسخت بها کلّ آیة امر فیها بالکف عن القتال. و قال مجاهد: نزلت هذه الآیة فی قوم باعیانهم خرجوا مهاجرین من مکّة الی المدینة فکانوا یمنعون فاذن اللَّه لهم فی القتال الکفّار الّذین یمنعونهم من الهجرة. ,
«وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ» بالجهاد و اقامة الحدود و کفّ الظلم، «لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ»، قرأ ابن کثیر و نافع لهدمت بتخفیف الدّال، و قرأ الآخرون بتشدیدها، فالتخفیف اصل الکلمة و یصلح للقلیل و الکثیر، و التشدید یختص بالکثیر، لهدمت، یعنی لخربت و قیل لعطّلت و تهدیمها تعطیلها، صوامع، یعنی صوامع الرهبان، و قیل صوامع الصّابئین و قیل صوامع المؤمنین. ,
قوله تعالی: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» و ایشان که هجرت کردند از بهر خدای تعالی، «ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا» و ایشان را بکشتند یا بمردند، «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً» براستی که اللَّه تعالی ایشان را روزی دهد روزی نیکو، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» (۵۸) و اللَّه تعالی است که بهتر روزی کنندگان و نزل سازندگانست، «لَیُدْخِلَنَّهُمْ» در آرد ایشان را، «مُدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ» در آوردنی که ایشان را آن خوش آید و پسندیده هر کسی بود، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ» (۵۹) و اللَّه تعالی داناست فرا گذار. ,
«ذلِکَ» اینست، «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» و هر کس که عقوبت کند بهمان که کرده بودند بآن، او را رسد آن، «ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ» پس افزونی جویند برو براستی که اللَّه تعالی او را یاری دهد، «إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ» (۶۰) که اللَّه تعالی فرا گذارندهایست آمرزگار، «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ» شب در روز میآرد و روز در شب میآرد، «وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ» (۶۱) و بآن که اللَّه تعالی شنوایست و بینا. ,
«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» آن بآن است که اللَّه تعالی اوست هست بسزا، «وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ» و آنچه خدای خوانند بجز اللَّه تعالی «هُوَ الْباطِلُ» آن ناچیزست، «وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ» (۶۲) و اللَّه است که برتر و مهترست، «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» نمیبینی که اللَّه فرو فرستاد از آسمان آبی، «فَتُصْبِحُ الْأَرْضُ مُخْضَرَّةً» تا زمین سبز گشته بینی، «إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» (۶۳) اللَّه تعالی باریک دانی است دوربین از نهان آگاه. ,
«لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» او راست هر چه در آسمان و زمین چیزست، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» (۶۴) و اللَّه تعالی اوست که بینیازست و راد و ستوده «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ» نمیبینی که اللَّه تعالی نرم کرد شما را هر چه در زمین چیزست، «وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ» و نمیبینی کشتی میرود در دریا بفرمان او، «وَ یُمْسِکُ السَّماءَ» و نگاه میدارد آسمان را ایستاده، «أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» که مینخواهد که بر زمین افتد مگر بدستوری او، «إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ» (۶۵) اللَّه تعالی بمردمان مهربانی است سخت بخشاینده. ,
قوله: «أَ لَمْ تَرَ» ای الم تعلم، و قیل الم تر بقلبک، «أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ» هو علی العموم و سجودهم طاعة، «وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» خصوص فی المؤمنین، «وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ»، مفسران گفتند وجه این سجود همان وجه تسبیحست که در آن آیت گفت: «وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» دانیم که سجودست بحقیقت لکن عقل را بدریافت آن راه نیست، همچنین ربّ العزّه آسمان و زمین را گفت: «ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً؟ قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ»، و سنگ را خشیت گفت: «وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ»، و در آثار سلف است ما فی السّماء نجم و لا شمس و لا قمر الّا یقع ساجدا حین یغیب ثم لا ینصرف حتی یؤذن له فیأخذ ذات الیمین حتی یرجع الی مطلعه. مجاهد گفت: سجود جمادات تحوّل ظلال است کقوله: «یَتَفَیَّؤُا ظِلالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَ الشَّمائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ»، و شرح آن در موضع خویش رفت. «وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ» این ناس مسلمانانند و معطوف است بر اوّل آیت، ای هذه الاشیاء کلّها تسجد للَّه و کثیر من المسلمین، اینجا سخن تمام شد پس بر استیناف گفت: «وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ» یعنی و کثیر النّاس حقّ علیه العذاب بکفره و ابائه السّجود. این معنی بر قول ایشان است که گفتند: سجود طاعت و عبادت است. ,
امّا بر قول ایشان که گفتند، سجود ظلال است، و او استیناف نیست بلکه و او عطف است و سخن پیوسته، و کثیر من النّاس و کثیر حقّ علیه العذاب و ان سجد ظله للَّه. «وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ» ای من یهنه بالخذلان، «فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ» بالتوفیق، «إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» یکرم من یشاء بالایمان، و یذلّ من یشاء بالکفر. فالسّعادة و الشّقاوة بمشیّته و ارادته. ,
«هذانِ خَصْمانِ»، قرأ ابن کثیر «هذانّ» بتشدید النّون، و قرأ الباقون بتخفیفها، «اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» ای فی دینه و فی امره، و انّما قال خصمان لانّهما فریقان، و قال اختصموا لانّها جمعان، جمع المؤمنین و جمع الکافرین، خلاف است میان علماء که این دو جمع کهاند؟ بخاری آورده در صحیح که: ابو ذر غفاری سوگند یاد کرده که این آیت در شأن مبارزان روز بدر فرو آمد، شش کس بودند از قریش سه مسلمان: حمزة بن عبد المطّلب و علیّ بن ابی طالب و عبیدة بن الحارث بن المطّلب و سه کافر: عتبة بن ربیعه و شیبة بن ربیعه و الولید بن عتبه. محمد بن اسحاق گفت: روز بدر عتبة بن ربیعه و پسر وی ولید بن عتبه و شیبة بن ربیعه از صف مشرکان بیرون آمدند و مبارزت خواستند، از صف مسلمانان سه جوان انصاری بیرون شدند عوّذ و معوذ پسران حارث بن رفاعة بن سواد و عبد اللَّه بن رواحه، ایشان گفتند: من انتم؟ شما که باشید؟ گفتند ما انصاریانیم فلان و فلان و فلان، ایشان گفتند: یا محمّد اخرج الینا اکفانا من قومنا. ما کفو خویش خواهیم از قوم خویش یعنی از قریش، مصطفی (ص) گفت: قم یا عبیدة بن الحارث و یا حمزة بن عبد المطّلب و یا علی بن ابی طالب. ,
مشرکان چون ایشان را دیدند گفتند اکفاء کرام شمائید کریمان و بزرگان و همسران ما، آن گه عبیده با عتبه بر آویخت، و حمزه با شیبه و علی با ولید کوشیدند تا آن گه که مشرکان هر سه کشته شدند، و در شأن ایشان آیت آمد، «هذانِ خَصْمانِ اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» ای اقتلوا فی اللَّه عزّ و جلّ وحّده هؤلاء، و اشرک به هؤلاء. ,
قوله: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» الآیة... بدانکه هر چه در هفت آسمان و هفت زمین است حیوانات و جمادات همه آنند که خدای را جلّ جلاله میخوانند و او را سجود میکنند، و به بی عیبی گواهی میدهند، و بپاکی یاد میکنند، امّا بعضی آنست که آدمی بعقل خود فرا دریافت آن میرسد و از ادراک آن عاجز نه و بر دانش وی پوشیده نه، سجود فریشتگان در آسمان و مؤمنان در زمین از آن نمط است، ذلک قوله: «یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ»، أمّا بعضی آنست که عقل آن را رد میکند و دل در آن میشورد و دین آن را میپذیرد و اللَّه تعالی بدرستی آن گواهی میدهد، سجود آفتاب و ماه و ستارگان و درختان و جنبندگان از این بابست، رب العزه آن را در قرآن یاد کرد و مؤمنانرا باقرار و تسلیم فرمود که: «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، هر که اللَّه تعالی بوی نیکویی خواست و دل روشن داد و توفیق رفیق کرد که آنچه که در خرد محال است اللَّه تعالی بر آن قادر بر کمال است معقول و نامعقول را مقدّر است و مقتدر، فاطر و مدبّر، نه باوّل عاجز نه بآخر، از کیف باطن است و بقدرت ظاهر. ای جوانمرد حیلت در رزق محنت بار آورد و تکلّف در دین حیرت بر دهد، نه رزق بدست ماست نه دین بخرد ما، هر دو را گردن باید نهادن و کار با خداوندگار سپردن، آنجا که گفت: «جِداراً یُرِیدُ أَنْ یَنْقَضَّ» دیوار را ارادت در خود معلوم نگشت، و خالق بآنچه گفت راستگوی و استوار است و آنجا که گفت: «ثِیابٌ مِنْ نارٍ» از آتش پیراهن بریده در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ». در آتش درخت آتشین رسته میبالد و بر میدهد، در عقل معلوم نگشت، و خالق استوار، «قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ» از زمین و آسمان بی جان سخن گفتن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «تَکادُ تَمَیَّزُ مِنَ الْغَیْظِ» از آتش بیجان خشم راندن در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، «وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ» سخن گفتن دوزخ فردا در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، گویایی رعد و دانایی وی که: «وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» در عقل معلوم نگشت و خالق استوار، ماه در منازل مقادیر روان بدو نیم گشته و رد و نیمه کوه که: «وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ» در عقل معلوم نگشت و عیان آن را گواه و خالق بآنچه گفت استوار. مسلمانان این جمله را بنور هدی پذیرفتند و بسکینه ایمان پسندیدند، و بقوّت اخلاص بیارامیدند و بر مایه بصیرت وا ایستادند و آن را دین دانستند، تهمت بر عقل خود نهاده و عیب از سوی خود دیده و اللَّه تعالی را بهمه استوار گرفته. ,
«وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»، مسکین آن بیچاره رانده که در ازل داغ خسار بر رخسار وی نهادند و بتازیانه انتقام از مقام قربش براندند که: «وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ»، سابقهای رانده چنان که خود دانسته، عاقبتی نهاده چنان که خود خواسته، و کس را بر آن اطلاع نداده، یکی را امروز لباس شرک داد و طراز حرمان، و فردا لباس قطران با طراز هجران، «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ». یکی را امروز لباس تقوی داد و فردا لباس حریر در آن باغ و بستان و آب روان، و جفت جوان و تن درست و دل شاد و جان خرّم. ,
«یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ»، چنان که امروز اهل معرفت در معرفت متفاوتند و مؤمنان در زیادت و نقصان ایمان، فردا در سرای بقا هر کسی بر حسب حال خویش و بر اندازه معرفت خویش نواخت و کرامت بیند، عابدان را لباس حریر و دستینههای زر و مروارید با حور و قصور، و عارفان را لباس تفرید در بحر عیان غرقه نور، قومی را بزیور بهشت بیارایند باز قومیند که بهشت را بنور جمال ایشان بیارایند. ,
4 و اذا الدّر زاد حسن وجوه کان للدرّ حسن وجهک زینا.
قوله تعالی: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ» آن گه که ما جای ساختیم ابراهیم را جایگاه خانه، «أَنْ لا تُشْرِکْ بِی شَیْئاً» گفتیم با من انباز مگیر هیچ چیز، «وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ» و خانه من پاک دار «لِلطَّائِفِینَ» حاجیان را که گرد آن طواف کنند، «وَ الْقائِمِینَ» و ایشان را که آنجا مقیمند، «وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ» (۲۶) و نمازگزاران را. ,
«وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» و بانگ زن در مردمان و آگاه کن بآهنگ خانه کردن، «یَأْتُوکَ رِجالًا» تا آیند بتو پیادگان، «وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ» و بر هر اشتری نزار باریک گشتهای در نشسته پهلوی، «یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ» (۲۷) میایند از هر شاهراهی دور، «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» تا بمنفعتها میرسند که ایشان را روا داشتم آن، «وَ یَذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ» و خدای را یاد کنند بتلبیه، «فِی أَیَّامٍ مَعْلُوماتٍ» در شبانروزهایی که دانسته جهانیانست «عَلی ما رَزَقَهُمْ مِنْ بَهِیمَةِ الْأَنْعامِ» بر آنچه ایشان را روزی داد اللَّه تعالی از بسته زبانان، «فَکُلُوا مِنْها» میخورید از آن. «وَ أَطْعِمُوا الْبائِسَ الْفَقِیرَ» (۲۸) و خورانید مستمند درویش را. ,
«ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» پس تا بگزارند آنچه نشانهای بیرون آمدنست از احرام، «وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ» و بگزارند کارهای خویش در حجّ که آن شمردنیاند، «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ» (۲۹) و تا طواف کنند گرد آن خانه که از دعوی جباران آزاد است. ,
«ذلِکَ» آنچه گفتیم از اعمال و احکام حجّ دین خداست. «وَ مَنْ یُعَظِّمْ، حُرُماتِ اللَّهِ» ,
قوله: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ»، استنارت الارواح بذکر الحبیب و انشقت الاکباد بشوق الحبیب، فلا راحة للحبیب بدون الحبیب، و لا سکون للحبیب الی غیر الحبیب، حتی یصل الی الحبیب: ,
2 رکبت بحار الحبّ جهلا بقدرها و تلک بحار لیس یطفوا غریقها
3 فسرت علی ریح تدلّ علیکم و لاح قلیلا ثم غاب طریقها
4 الیکم بکم ارجوا النجاة و لا اری لنفسی دلیلا غیرکم فیسوقها
قوله تعالی: «أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ» نمیدانی که خدای را سجود میکند و فرمان میبرد. «مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ» هر که در آسمان و هر که در زمین، «وَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ» و خورشید و ماه و ستارگان، «وَ الْجِبالُ وَ الشَّجَرُ وَ الدَّوَابُّ» و کوهها و درختان و جنبندگان، «وَ کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ» و فراوانی از مردمان، «وَ کَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذابُ» و فراوانست باز از مردمان که برایشان حکم رفته که ایشان اهل عذابند: «وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ» و هر که اللَّه تعالی او را خوار کرد، «فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ» او را نوازندهای نیست «إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یَشاءُ» (۱۸) که اللَّه تعالی آن کند که خود خواهد. ,
«هذانِ خَصْمانِ» این دو گروه جنگکنان، «اخْتَصَمُوا فِی رَبِّهِمْ» که با هم بر آویختند در خدایی خداوند خویش، «فَالَّذِینَ کَفَرُوا» امّا ایشان که کافر شدند، «قُطِّعَتْ لَهُمْ ثِیابٌ مِنْ نارٍ» جامهها بریدهاند ایشان را از آتش. «یُصَبُّ مِنْ فَوْقِ رُؤُسِهِمُ الْحَمِیمُ» (۱۹) میریزند از زبر سرهای ایشان فرو آب گرم. ,
«یُصْهَرُ بِهِ ما فِی بُطُونِهِمْ» میگدازند بآن حمیم آنچه در شکمهای ایشان، «وَ الْجُلُودُ» (۲۰) و میگدازند بآن پوستهای ایشان. ,
«لَهُمْ مَقامِعُ مِنْ حَدِیدٍ» (۲۱) و ایشانراست مقمعها از آهن. ,
قوله: «وَ الَّذِینَ هاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ» ای فارقوا اوطانهم و عشائرهم فی طاعة اللَّه و طلب رضاه مهاجرین الی المدینة، یعنی المهاجرة الاولی، رأسهم حمزة بن عبد المطّلب و مصعب بن عمیر و عبد اللَّه بن جحش. «ثُمَّ قُتِلُوا» بتشدید التاء قراءت ابن عامر ای اکثر فیهم القتل، و التفعیل لکثرة الفعل و کثر ایضا لکونهم جمیعا، و قرأ الباقون قتلوا بتخفیف التّاء، و التخفیف یصلح للقلیل و الکثیر، و هو هاهنا للکثرة اراد قتلی احد قتلوا ثم مثل بهم و بقر حمزة، «أَوْ ماتُوا» حنف انفهم، «لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً» یعنی الجنّة و نعیمها، و قیل الشهادة ثم الجنّة، و قیل العلم و الحکمة فی الدّنیا، و قیل الرّزق الحسن الّذی یأتی من غیر سؤال و من غیر شره النّفس الیه، و فی ذلک ما روی عبد اللَّه السعدی قال: قدّمت علی عمر بن الخطاب فارسل الیّ بالف دینار فرددتها فقال: رددتها؟ فقلت انا عنها غنیّ و ستجد من هو احوج الیها منّی، فقال لی خذها فانّ رسول اللَّه اعطانی عطاء فقلت یا رسول اللَّه انا عنه غنیّ و ستجدنی من هوا احوج الیه منّی فقال لی خذه هذا رزق اللَّه اذا ساق الیک رزقا لم تسئله و لم تشره الیه نفسک فهو رزق اللَّه ساقه الیک فخذه، «وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ» لانّ کلّ معط یفنی عطاؤه الّا اللَّه و لانّ المخلوق اذا غضب حرّم رزقه و انّ اللَّه تعالی لا یحرم. ,
«لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلًا» ای ادخالا، «یَرْضَوْنَهُ» او مکانا یرضونه لانّ لهم فیه ما تشتهی الا نفس و تلذّ الاعین و هو الجنّة، علی انّ المدخل مصدر ادخل او مفعول له، و قرأ نافع مدخلا بفتح المیم، ای دخولا او موضعا یدخل کما انّ المخرج کذلک فان حملته علی المصدر اضمرت له فعلا دلّ علیه و انتصابه یکون بذلک الفعل، و تقدیره لیدخلنّهم فیدخلون دخولا، و ان حملته علی المکان لم تحتج الی الاضمار و تقدیره لیدخلنّهم مکانا مرضیّا، و قیل معناه لینزلنّهم منزلا یرضونه عوضا عن انفسهم الّتی بذلوها فی اللَّه. «وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ» باحوالهم و نیّاتهم، «حَلِیمٌ» لا یعاجلهم بالعقوبة، «ذلِکَ» موصول بما قبله یعنی ذلک حکم اللَّه و قیل الامر، ذلک الّذی قصصنا علیکم، «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» العقوبة الاولی مجاز و العقوبة الثانیة حقیقة، خرجت الاولی علی لفظة ما قابلها لازدواج الکلام و هی فی الحقیقة جزاء کقوله عز و جل: «جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها»، الاولی حقیقة و الثانیة مجاز و من هذا الباب قوله: «وَ إِنْ عاقَبْتُمْ فَعاقِبُوا» و انّما سمّی عقوبة لانّ صاحبها قاساها بعقب جنایته و قال اللَّه عزّ و جلّ للجنّة: «تِلْکَ عُقْبَی الَّذِینَ اتَّقَوْا»، لانّ المؤمن ینالها بعقب طاعته. سبب نزول این آیت آن بود که قومی مشرکان در ماه محرم قصد قتال مسلمانان کردند و مسلمانان را کراهیت آمد آن قتال از بهر آنکه ماه محرّم بود گفتند که: ماه حرام است ما قتال نکنیم و روا نداریم، شما نیز قتال مکنید درین ماه و روا مدارید، کافران نشنیدند و جنگ کردند پس مسلمانان را رخصت آمد بقتال باین آیت: «وَ مَنْ عاقَبَ بِمِثْلِ ما عُوقِبَ بِهِ» ای قاتل المشرکین کما قاتلوه. ,
«ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ» ای ظلم با خراجه من منزله، معنی آنست که هر که با مشرکان قتال کند چنان که مشرکان با وی کردند ور چه ماه حرام بود و آنکه بر وی ظلم و بغی رفته که او را از خان و مان و اوطان خود بیرون کردند، «لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ» براستی که اللَّه تعالی او را نصرت کند، «إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ» ای ذو صفح لمن انتصر من ظالمه، «غَفُورٌ» له، «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ» گفتهاند که این «ذلِکَ» متصل است بآیت پیش «الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ». و معنی آنست که پادشاهی فردا هم او راست که امروز شب می در روز آرد و روز در شب، و گفتهاند «ذلِکَ» کنایت است از نصرت مظلوم، ای ذلک النّصر بانّه القادر علی ما یشاء فمن قدرته انّه یولج اللّیل فی النّهار و یولج النّهار فی اللّیل. ,
یزید فی احدهما و ینقص من آ الآخر ای لا یخفی علیه شیء فیهما و لا یعجز عن شیء اراده، «وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ» لما یقال للمظلوم، «بَصِیرٌ» بما یعامل به قادر علی نصره، و قیل سمیع یسمع ما یجری بین الظّالم و المنتصر، بصیر یبصر ما یجری بین الباغی و المبغی علیه، فیجزیهم بما یستحقّونه. ,