1 لشگر ماه صیام روی به رفتن نهاد عید فرو کوفت کوس رایت خود برگشاد
2 تاختن آورد عید در دم لشکر فتاد ای خنک آنکو به صوم داد خود از وی بداد
3 آمد عید شریف فرخ و فرخنده باد فیه کلوا و اشربوا یا ایها الصائمون
4 روزه ز ما تافت روی راه سفر برگزید رفت به سوی سفر و ز ما صحبت برید
1 روی بهار تازه همه پرنگار بین خیز ای نگار و می ده و روی نگار بین
2 در مرغزار خوبی هر لاله زار بین وز لاله زار رتبت هر مرغزار بین
3 بالیدن و نویدن سرو و چنار بین کاین پیر کشته گیتی طبع جوان گرفت
4 بگریست ابر و باز بخندید بوستان چون نالهای بلبل بشنید بوستان
1 پرستاره ست از شکوفه باغ برخیز ای چو حور باده چون شمس کن در جام های چون بلور
2 زان ستاره ره توان بردن سوی لهو و سرور زانکه می تابد ستاره وار از نزدیک و دور
3 هیچ جایی از ستاره روز روشن نیست نور زین ستاره روز را چندانکه خواهی نور هست
4 نسل را بیشک ز کافور ار زیان آید همی چون که نسل شاخ را از وی بیفزاید همی
1 هجران تو این شهره صنم باد خزانست کاین روی من از هجر تو چون برگ رزانست
2 در طبع نشاطم طمع وصل چنانست در باغ دلم باد فراق تو همانست
3 انگشت و زبان رهی از عشق گرانست کاندر دل من نیست ز لهو و طرب آثار
4 هجران تو بر جان من از رنج حشر کرد خون جگرم باز ز دو دیده بدر کرد