3 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.

غزلیات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان

1 آمد آهسته با کرشمه و ناز دوش نزد من آن نگار طراز

2 زلف پرپیچ بر شکست به گل چشم پر خواب سرمه کرده به ناز

3 بر نهاده بر ابروان چوگان تیر غمزه به چشم تیر انداز

4 گفتمش چون روی به نومیدی چنگ مانند ناز کرد آغاز

1 ای می لعل راحت جان باش طبع آزاده را به فرمان باش

2 روزگار بخست مرهم شو دردمندم ز چرخ درمان باش

3 بی تو بیجان تنی است جام بلور تن پاکیزه جام را جان باش

4 دلم از قحط مهر خشک شده است بر دلم سودمند باران باش

1 در بزم پادشا نگر این کاروبار گل وین باده بین شده به طرب دستیار گل

2 گل چند ماه منتظر بزم شاه بود وز بهر آن دراز کشید انتظار گل

3 دیدار گل شده ست همه اختیار خلق تا بزم شاه ساخت همه اختیار گل

4 گلبن ملونست چو دیبای هفت رنگ تا لعل سبز گشت شعار و دثار گل

1 بدم دوش با آن نیازی به هم زده پیشم از بی نیازی علم

2 همه گوی از روی او لاله رنگ همه حجره از موی او مشک شم

3 نشاط اندر آمد ز در چون نسیم ز روزن برون رفت چون درد و غم

4 ز شادی رویش بخندید جام ز اندوه جانم بنالید بم

1 ای لعبت و بت و صنم و حور و شاه من وی سوسن و گل و سمن و مهر و ماه من

2 ای جان دل عزیزتر از هر دویی و هست ایزد بر این که دعوی کردم گواه من

3 ای دوست بی گناه مرا متهم کنی جز دوستی خویش چه دانی گناه من

4 گفتی چرا گرفتی جعد دراز من وآن گه چرا کشیدی زلف دو تاه من

1 به چشم دل همی بینم غم و تیمار جان ای جان به اندیشه همی دانم همه اسرار جان ای جان

2 به حاجت جان تو را خواهد به رغبت دل تو را جویم مجوی آزرم جان آخر مخواه آزار جان ای جان

3 ز اندوهت گران شد جان چو از عشقت سبک دل شد تو بر دل نه کنون سختی هلا از بار جان ای جان

4 ز هجرت جان همی نالد ز تو یاری همی خواهد تو یاری ده یکی جان را که هستی یار جان ای جان

1 بدرود همی کرد مرا آن صنم من گریان و درآورده مرادست به گردن

2 از زخم دو کف همچو دلش کردم سینه ور آب دو دیده چو برش کردم دامن

3 رنجور شد از بهر من و روی دژم کرد کز حسرت آن روی دم سرد زدم من

4 در رویش اثر کرده دم سرد من امروز چونان که دم گرم در آیینه روشن

1 غم بگذرد از من چو به من برگذری تو آن لحظه شوم شاد که در من نگری تو

2 از نازکی پای تو ای یار دل من رنجه شود ار سوسن و نسرین سپری تو

3 وین دیده روشن چو من از بهر تو خواهم خواهم که بدین دیده روشن گذری تو

4 ای ناز جهان پیرهنی دوختی از ناز بیمست که این پرده رازم بدری تو

1 ای ترک ماهروی ندانم کجا شدی پیوسته که گشتی کز من جدا شدی

2 بودم تو را سزا و تو بودی مرا سزا ترسم ز نزد من به ناسزا شدی

3 درد دلا که بنده دیگر کسی نشد وآن گه شدی که بر دل من پادشا شدی

4 بیگانه گشتن از من چون در سر تو بود با جان من به مهر چرا آشنا شدی

1 چو مه روی نیکو برآراستی سیه زلف مشکین بپیراستی

2 خرامان چو کبک دری از وثاق برون آمدی بر زده آستی

3 چو آراسته روی نیکوی خویش همه مجلس شه بیاراستی

4 رسیدی به کام دل خویشتن که چون سرو از جای برخاستی

آثار مسعود سعد سلمان

3 اثر از غزلیات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار مسعود سعد سلمان شعر مورد نظر پیدا کنید.