هر کار که هست جز به از منوچهری دامغانی رباعی 1
1. هر کار که هست جز به کام تو مباد
هر خصم که هست جز به دام تو مباد
1. هر کار که هست جز به کام تو مباد
هر خصم که هست جز به دام تو مباد
1. دولت همه ساله بیجلال تو مباد
همت همه ساله بیجمال تو مباد
1. تاریک شد از مهر دل افروزم روز
شد تیره شب، از آه جگر سوزم روز
1. ای کرده سپاه اختران یاری تو
فخرست جهان را به جهانداری تو
1. در بندم از آن دو زلف بند اندر بند
نالانم از آن عقیق قند اندر قند
1. مسعود جهاندار چو مسعود ملک
بنشست به حق به جای محمود ملک
1. هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار