1
ای آنکه تو سلطان همه سیمبرانی
دستور بود فتنه به ملک تو که رانی
2
صد تیر جفا می گذرانی ز جگرها
بازوت قوی باد که خوش می گذرانی
3
چشمم که دوید از پی دیدار ندیدت
این است سزایش که به تیرش برانی
4
سبزه که دمد از گل عشاق تو، ای ترک
خنگ تو بود سوخته، هان تا بچرانی
5
از آب و گلم گرد برآورد هوایت
تا چند به دنبال خودم خاک خورانی؟
6
ما را تو مکش در هوس آن لب شیرین
این سوی در آیم، گرم آن سوی برانی
7
گفتی که زبانیم جز از تو همه کس، وای
ما را بمکش گر تو حیات دگرانی
8
هستی تو اگر شاد به رنجیدن خسرو
من سینه کنم پاره، تو گر جامه درانی