چون برافشاند آن پریرخ از کمال خجندی معمیات 1
1. چون برافشاند آن پریرخ طره را
دل برآورد ز درون طره سر
1. چون برافشاند آن پریرخ طره را
دل برآورد ز درون طره سر
1. گویم بتو نام آن شکر لب
شیرین تر ازین چکار باشد
1. نام او نانوشته بر خواندم
چون نهادم سر قلم بر نام
1. عیدی دیدم سر علم افتاد
فی الحال بجایش سر سنج بستم
1. آنکه در حسن مه چهارده بود
دی شنیدم که بپیوست بسی
1. با آنکه ترا سر مسلمانی نیست
یاد بود و کنون نیست همان محبوبی
1. عقل را میانه بربایی
بر سر سنبل ار نهی بندی
1. این زمان در عزیز فی الحال
تا زمان دگر چه باشد حال
1. با من آن ترک کمان ابرو گفت
پیش چشمش به زبان ترکی