جهان خاتون غرست و شعر او از کمال خجندی مفردات 1
1. جهان خاتون غرست و شعر او غر
عزیزان بشنوید اشعار غرا
1. جهان خاتون غرست و شعر او غر
عزیزان بشنوید اشعار غرا
1. این تکلفهای من در شعر من
کلمینی یا حمیرای من است
1. عاقبت عصار مسکین مرد و رفت
خون دیوانها به گردن برد و رفت
1. گر غزلهای جهان خاتون به هندستان روند
روح خسرو با حسن گوید که این کس گفته است
1. دسترس یافتم بقامت دوست
بسر سرو دست من چو رسید
1. گفت شخصی کمال زن داری
گفتم آری زنان ما مردند
1. آن دلبر بی مهر که ماهیست بچهر
دارد سر عاشقی ندارد سر مهر
1. ترک آهوچشمم ای آهوی چشمت شیرگیر
صید آهوی توام بر صید خود آهو مگیر
1. ز چیست قهقه شیشه های می دانی
بریش محتسب شهر میکند خنده