بر از خیام نیشابوری ترانهی خیام (صادق هدایت) 1
1. بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست،
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسودهاست؛
...
1. بر لوحْ نشانِ بودنیها بودهاست،
پیوسته قلم ز نیک و بد فرسودهاست؛
...
1. چون روزی و عمر بیشوکم نتوانکرد،
خود را به کم و بیش دُژَم نتوانکرد؛
...
1. افلاک که جز غم نفزایند دگر؛
نَنْهَند به جا تا نربایند دگر؛
...
1. ای آنکه نتیجهٔ چهار و هفتی،
وز هفت و چهار دایم اندر تَفْتی،
...
1. * تا خاکِ مرا به قالب آمیختهاند،
بس فتنه که از خاک برانگیختهاند؛
...
1. * تا کی ز چراغِ مسجد و دودِ کُنِشْت؟
تا کی ز زیانِ دوزخ و سودِ بهشت؟
...
1. * ای دل چو حقیقتِ جهان هست مَجاز،
چندین چه بَری خواری ازین رنجِ دراز!
...
1. در گوشِ دلم گفت فلک پنهانی:
حُکمی که قضا بُوَد ز من میدانی؟
...
1. نیکی و بدی که در نهادِ بشر است،
شادی و غمی که در قضا و قدر است،
...