امروز از خیام نیشابوری ترانهی خیام (صادق هدایت) 1
1. امروز که نوبت جوانی من است،
می نوشم از آنکه کامرانی من است؛
...
1. امروز که نوبت جوانی من است،
می نوشم از آنکه کامرانی من است؛
...
1. گر آمدنم به من بُدی، نامَدَمی.
ور نیز شدن به من بدی، کی شدمی؟
...
1. از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟
وز تارِ وجودِ عمرِ ما پودی کو؟
...
1. افسوس که بیفایده فرسوده شدیم،
وَز داسِ سپهرِ سرنگون سوده شدیم؛
...
1. * با یار چو آرمیده باشی همه عمر،
لذاتِ جهان چشیده باشی همه عمر،
...
1. اکنون که ز خوشدلی بهجز نام نمانْد،
یک همدم پخته جز میِ خام نماند؛
...
1. ایکاش که جای آرمیدن بودی،
یا این رَهِ دور را رسیدن بودی؛
...
1. چون حاصلِ آدمی درین جایِ دودَر،
جز دردِ دل و دادنِ جان نیست دگر؛
...
1. * آنکس که زمین و چرخِ اَفلاک نهاد،
بس داغ که او بر دلِ غمناک نهاد؛
...
1. گر بر فَلَکَم دست بُدی چون یزدان،
برداشتمی من این فلک را ز میان؛
...