1 گوش باید کرد ازین سرگشته اندوهگین شمه ای از صنعت خلاق گیتی آفرین
2 چند تن روزی ز همزادان ز جام عیش مست بهر گشت گلستان گشتیم با هم همقرین
3 ده به ده، صحرا به صحرا، تا به گلزار ارم یعنی باغ عبدلان آن معدن ارباب دین
4 ناگهان هاتف ز هر سو بانگ زد کای بیدلان هذه جنات عدن فادخلوها خالدین
1 عجایب نشاه ای زین دامن کهسار میآید تو گویی با نسیم صبح بوی یار میآید
2 ز خاکش یافت تسکین زخمهای سینه ریشم تعالی الله چسان از مشک این کردار میآید
3 نشانی از هلال عید وصل دوست میبخشد هر آن نقشی ز سم توسن رهوار میآید
4 ندانم از کجا میآید اما این قدر دانم دمادم نفحههایی طلبه عطار میآید
1 خواهم از نظم ده لیل و نهار مدد مدحت شه گرچه نیاید به شمار
2 آنکه در رزم دلش خنده کند بر فولاد وانکه در بزم کفش طعنه زند بر ابحار
3 آنکه در منقبتش ایزد بی چون گویاست شاهد حال بود آیه قلنا یانار
4 به سخایش که دهد نسبت جود حاتم؟ تا کنم رد به برهان و دلیلش صد بار
1 دهید از من خبر آن شاه خوبان را به پنهانی که عالم زنده شد بار دگر از ابر نیسانی
2 صف نظارگان در انتظارش چشم در راهند پری رویان همه جمع اند و مطرب در غزلخوانی
3 خرامان و چمان با صد هزاران عشوه و دستان کند تشریف را یک دم به صحن گلشن ارزانی
4 گدازد از کف پا لاله را مرهم داغ دل نهد داغ غلامی لاله رویان را به پیشانی
1 این بارگاه کیست که از عرش برتر است وز نور گنبدش همه عالم منور است
2 وز شرم شمسهای زرش کعبتین شمس در تخته نرد چرخ چهارم به ششدر است
3 وز انعکاس صورت گل آتشین او بر سنگ جای لغزش پاس سمندر است
4 نعمان خجل ز طرح اساس خورنق است کسری شکسته دل پی طاق مکسر است