ای پسر، از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 24
1. ای پسر، اگر برده خری هشیار باش، که آدمی خریدن علمی است دشوار، که بسیار بندهٔ نیکو بود که چون بعلم در وی نگری خلاف آن باشد و بیشتر خلق گمان برند که بنده خریدن از جملهٔ بازرگانی هاست، بدانک برده خریدن علم آن از جملهٔ فیلسوفی است، که هر کسی که متاعی خرد که آنرا نشناسد مغبون باشد و معتبرترین شناخت آدمی است، کی عیب و هنر آدمی بسیارست و یک عیب باشد که صد هزار هنر را بپوشاند و یک هنر باشد که صد عیب را بپوشاند و آدمی را نتوان شناخت الی به علم فراست و تجربت و تمامی علم فراست نبوت است، که بکمال او هر کسی نرسد الا پیغامبری مرسل، کی بفراست بتوان دانستن نیک و بد مردم از باطن، اما چندانک شرط است اندر شرای ممالیک هنر او و عیب او بگویم، بقدر طاقت خویش، تا معلوم شود: بدانک در شرای ممالیک سه شرط است: یکی شناختن عیب و هنر ظاهر و باطن ایشان از فراست، دیگر آنک از علتهاء نهان و آشکارا آگه شدن بعلامت، سه دیگر دانستن جنسها و عیب و هنر هر چیزی. اما اول شرط فراست آنست که چون بنده بخری نیک تأمل کن، از آنک بندگان را مشتری از هر گونه باشد، کسی بود که بر وی نگرد و بتن و اطراف ننگرد و کسی باشد که بر وی ننگرد بتن و اطراف نگرد، نفیس و نعیم خواهد یا شحم و لحم؛ اما هر کس که در بنده نگرد اول در روی نگرد که روی او پیوسته توان دیدن و تن او باوقات بینی، اول در چشم و ابروی او نگاه کن، و آنگاه در بینی و لب و دندان، پس در موی او نگر، که خدای عزوجل همه آدمیان را نکویی در چشم و ابرو نهادست و ملاحت در بینی و حلاوت در لب و دندان و طراوت در پوست روی و موی سر را مزین این همه گردانید، از بهر آنک موی را از بهر زینت آفرید؛ چنان باید که اندر تن همه نگاه کنی، چون دو چشم و ابرو نیکو بود و در بینی ملاحت و در لب و دندان حلاوت و در پوست طراوت بخر و باطراف وی مشغول مباش. پس اگر این همه نباشد باید که ملیح بود و بمذهب من ملیح بینیکوئی به که نیکوی بیملاحت و گفتهاند که: بنده از بهر کاری باید، بباید دانست که بچه فراست باید خریدن بعلامت او، هر بندهٔ که از بهر خلوت و معاشرت خری چنان بود که معتدل بود بدرازی و کوتاهی و نرم گوشت و رقیق پوست و هموار استخوان و میگون و سیاه موی و سیاه ابرو و گشاده چشم و ابرو و بینی و باریک میان و فربه سرین باید که باشد و گرد زنخدان و سرخ لب و سپید دندان و هموار دندان و همه اعضا در خور این که گفتم؛ هر غلامی که چنین باشد پارسی گوی را نتوانی و بوقتی که شهوت بر تو غالب باشد بنده را بعرض پیش خویش مخواه که از غلبهٔ شهوت در آن وقت زشت بچشم تو خوب نماید، نخست تسکین شهوت کن و آنگاه بخریدن مشغول شو و آن بندهٔ که بجای دیگر عزیز بوده باشد مخر که اگر وی را عزیز نداری یا بگریزد، یا فروختن خواهد، یا بدل دشمن تو شود و چون وی را عزیز داری از تو منت ندارد که خود جای دیگر همچنان دیده باشد و بنده از جایی خر که او را در خانه بد داشته باشند، که باندک مایه نیک داشت تو از تو سپاس دارد و ترا دوست گیرد و هرچند گاهی بندگان را چیزی ببخش، مگذار که پیوسته محتاج درم باشند؛ که بضرورت طلب درم روند و بندهٔ قیمتی خر که گوهر هر کسی باندازهٔ قیمت وی بود و آن بندهٔ که خواجه بسیار داشته باشد مخر که زن بسیار شوی و بندهٔ بسیار خواجه را ستوده ندارند و آنچ خری روزافزون خر و چون بنده بحقیقت فروختن خواهد مستیز و بفروش، که هر بنده و زن که طلاق و فروختن خواهد بفروش و طلاق ده، که از هر دو شادمانه نباشی و اگر بنده بعمدا کاهلی کند و بقصد در خدمت تقصیر کند نه بسهو و خطا وی را روزبهی میآموز که وی بهیچ حال جلد و روزبه نشود، زود فروش که خفته را ببانگی بیدار توان کرد و تن زده را ببانگ چند بوق و دهل بیدار نتوان کرد و عیال نابکار بر خود جمع مکن که کم عیالی دوم توانگری است، خدمتگار چندان دار که نگریزد و آن را که داری بسزا نکو دار، که یک تن را ساخته داری به بود که دو تن را ناساخته و مگذار که در سرای تو بنده برادر خواندن گیرد و کنیزکان با ایشان خواهر خواندگان گردند، که آفت آن بزرگ باشد؛ بر بنده و آزاد خویش بار بطاقت او نه، تا از بیطاقتی بیفرمانی نکند و خود را بانصاف آراسته دار، تا آراستهٔ آراستگان باشی؛ بنده باید که برادر و خواهر و مادر و پدر خواجهٔ خویش را داند و بندهٔ نخاس فرسوده مخر، که بنده باید که از نخاس چنان ترسد که خر از بیطار، بندهٔ که بهر وقت و بهر کاری فروختن خواهد از خرید و فروخت خویش باک ندارد، دل بر وی منه که از وی فلاح نیابی و زود بدیگری بدل کن و چنان طلب کن که گفتم تا مراد بحاصل آید.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
4 دقیقه زمان مطالعه
اما ای از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 25
1. اما ای پسر بدان و آگاه باش که اگر ضیعت و خانه خواهی خرید هر چه خواهی از خرید و فروخت حد شرع درو نگاه دار، هر چه بخری در وقت کاسدی بخر و در وقت روایی فروش و سود طلب کن و عیب مدار که گفتهاند: بباید جمید اگر بخواهی خرید، و از مکاس کردن غافل مباش که مکاس و نفیر یک نیمه از تجارت است، اما آنچ نخری باندازهٔ سود و زیان باید خرید؛ اگر خواهی که مفلس نگردی از سود ناکرده خرج مکن، اگر خواهی که بر مایه زیان نکنی از سودی که عاقبت آن زیان خواهد بود بپرهیز و اگر خواهی که با خواستهٔ بسیار باشی و درویش مباشی حسود و آزمند مباش و در همه کار ها صبور باش، که صابری دوام عاقلیست و اندر همه کارها از صلاح خویشتن غافل مباش، که غافلی دوم احمقی است. چون کار بر تو پوشیده شود و در شغل بر تو بسته شود زود بر سر رشته شو و صبور باش تا روی کار پدید آید، هیچ کار از شتاب زدگی نیکو نشود؛ چون بر سر بیع رسیدی اگر خواهی که خوانه خری در کویی خر که مردم مصلح باشند و بکنارهٔ شهر مخر و اندرین باره مخر و از بهر ارزانی خانهٔ ویران مخر و اول همسایه نگر که گفتهاند: الجار ثم الدار.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
3 دقیقه زمان مطالعه
بدان از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 26
1. بدان ای پسر اگر اسب خری زنهار گوش دار تا بر تو غلط نرود، که جوهر اسب و آدمی یکسانست: اسب نیک و مرد نیک را هر قیمتی که نهی برگیرد، چنانک اسب بد و آدمی بد را هر چند نکوهی توان نکوهیدن و حکما گفتهاند که: جهان بمردمان بپای است و مردم بحیوان و نیکوترین حیوان از حیوانات اسب است که داشتن او هم از کدخدائیست و هم از مروت و در مثل است که: اسب و جامه را نیکو دار، تا اسب و جامه ترا نیکو دارد و معرفت نیک و بد اسب از مردم دشوارترست، که مردم را با دعوی معنی باشد و اسب را نباشد، بل که دعوی اسب دیدارست، تا از معنی اسب خبر یافی اول بدیدار نگر، که اگر بهنر غلط کنی بدیدار غلط نکنی، که اغلب اسب را صورت نیکو بود و بد را بد باشد؛ پس نکوتر صورتی چنانک استادان بیطار گفتهاند آنست که: باید دندان او باریک بود و پیوسته و سپید و لب زیرین درازتر و بینی بلند و فراخ و برکشیده و پهن پیشانی و درازگوش و میان گوشها برکشیده و گشاده و آهخته گردن، باریک بنگاه، گردن ستبر و ستبر خرده گاه و زبرین قصبه کوتاهتر از زیرین، خرد موی، سمهاء وی سیاه و دراز و گرد پاشنه، بلند پشت، کوتاه پشت، معلق سرین، عریض کفل و درون سون ران او پرگوشت، بهم در رسته، چون سوار بر خویشتن حرکت کند باید که از حرکت مرد آگاه باشد. این هنر ها که گفتم علیالاطلاق در هر اسبی باید که بود و در هر اسبی که اینها بود نیک بود و آنچ در اسبی بود و در دیگری نبود که بهترین رنگهاء اسب کمیت و خرماگون است، که هم نیکو بود و هم در گرما و سرما صبور باشد و رنجکش، اما اسب چرمه خنگ ضعیف بود، اگر خایه و میان رانهاء وی و دم و دست و پای و فش و ناصیه {و} دم سیاه بود نیک باشد و اسب زرده آن جنس که بغایت زرد بود نیک بود و بر وی درم درم سیاه و بش و ناصیه و دم و خایه و کون و میان ران و چشم و لب او سیاه بود و اسب سمند باید که همچنین باشد و ادهم باید که سیاهترین بود و نباید که سرخ چشم بود، که بیشتر اسب سرخچشم دیوانه باشد و معیوب و اسب بوز کم باشد که نیک باشد و ابرش بیشتر بد باشد، خاصه چشم و کون و خایه و دم او سپید بود و اسب دیزه که سیاه قوایم باشد و بر آن صفت بود که زرده را گفتیم، نیک بود و اسب ابلق ناستوده بود و کم نیک باشد و هنر ها و عیب اسبان بسیار است چون هنرهاء اسبان بدانستی عیبهاء ایشان نیز بدان، که اندر ایشان نیز چند گونه عیب است و عیبی که بکار زیان دارد و بدیدار زشت باشد، اگر نه چنین باشد لیکن میشوم بود و صاحب گشن باشد و باشد که تا علتهاء بد و خویهاء بد دارد، که بعضی بتوان برد و بعضی نتوان برد و هر عیب و علتی را نامی است، که بدان نام بتوان دانستن، چنانک یاد کنم: بدانک علت اسب یکی آنست که گنگ باشد و اسب گنگ بسیار {راه} گم کنند و علامتش آنست که چون مادیان را بویند اگر چه بر فرو هلد بانگ نکنند و اسب اعشی یعنی کور بتر بود و علامت وی آنست که بسبب چیزی که اسبان از آن نترسند بترسد و برمد و هر جای بد که ندانی برود و پرهیز نکند و اگر اسب بد کر بود، علامت وی آنست که چون بانگ اسبان شنود جواب ندهد و مادام گوش باز پس افکنده دارد، اسب چپ بد بود و خطا بسیار کند و علامت وی آنست کی چون او را بدهلیزی در کشی نخست دست چپ اندر نهند و اسب اعمش آن بود که روز بد بیند و علامتش آن است که حدقه چشم وی سیاه بود که بسبزی زند و مادام چشم گشاده دارد، چنانک مژه بر هم نزند و این عیب باشد و باشد که در هر دو چشم باشد، هر چند بظاهر اسب احول معیوب بود، اما عرب و عجم متفقاند که مبارک باشد و چنین شنودهام که دلدل احول بود و اسب ارجل یک پای یا یک دست سپید باشد، اگر پای چپ و دست چپ سفید بود شوم بود و اسب ازرق اگر بهر دو چشم بود روا بود و اگر بیک چشم ازرق باشد معیوب بود خاصه که چپ بود و اسب مغرب بد بود، یعنی سپید چشم بد بود و اسب بوره نیز بد بود و اسب اقود نیز بد بود، یعنی راست گردن و چنین اسب اندر وحل نیک ننگرد و اسب خود رنگ هم بد بود، از بهر آنک هر دو پایش کج بود و بپارسی کمان پای خوانند و بسیار افتد و اسب قالع شوم بود، آنگاه بالاء کاهل و گردپای موی دارد و مهقوع هم و آنک کردنا زیر بغلش بود، اگر بهر دو جانب بود شومتر بود و اسب فرشون هم شوم بود، که کردنای بالاء سم دارد، از درون سون و از برون سون روا باشد و اشدف بد بود، یعنی سم در نوشته و آن را احنف نیز خوانند و آنک دستش یا پایش دراز بود هم بد بود، بنشیب و فراز و آنرا افرق خوانند و اسب اعزل هم بد بود، یعنی کج دم و او را کشف گویند، یعنی همیشه عورتش پیدا باشد و اسب سگ دم نیز بد بود و اسب افحج نیز بد بود، آنک پای بر جای دست خود نتوان نهاد و اسب اسوق نیز بد باشد، دایم لنگ بود، از آن بود که در مفاصل غدد همیدارد و اسب اعرون هم بد بود و از آن بود که در مفاصل دست استخوان دارد و اگر در مفاصل پای دارد افرق خوانند، هم بد بود و سرکش و گریزنده و بسیار بانگ و ضراط و لگدزن و آنک در سرگین افکندن درنگ نکند و آنک نر بسیار فرو هلد بد بود و اسب زاغ چشم کور بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
6 دقیقه زمان مطالعه
ای پسر از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 27
1. ای پسر چون زن خواستی حرمت خود را نیکو دار، اگر چند چیز عزیزست از زن و فرزند عزیزتر نیست و چیز خود از زن و فرزند دریغ مدار و اگر از زن بصلاح و فرزند فرمانبردار و این کاریست که بدست تو، چنانک من در بیتی گویم:
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
3 دقیقه زمان مطالعه
بدان از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 28
1. بدان ای عزیز من که اگر خدای ترا پسری دهد اول نام خوش بر وی نه، که از جمله حقهاء پدران یکی اینست، دوم آنکه بدایگان مهربان سپار و بوقت ختنه کردن سنت بجای آور و بحسب طاقت خویش شادی کن و آنگاه قرآن بیآموزان، چنانک حافظ قرآن شود، چون بزرگ شود بعلم سلاحش دهی، تا سواری و سلاحشوری بیآموزد و بداند که بهر سلاح چون کار باید کرد {و چون از سلاح آموختن فارغ گردی باید که فرزند را شناه بیاموزی، چنانک من ده ساله شدم ما را حاجبی بود بامنظر حاجب گفتندی و فرو سیت نیکو دانستی و خادمی حبشی بود ریحان نام، وی نیک نیز دانستی، پدرم رحمهالله مرا بدآن هر دو سپرد تا مرا سواری و نیزه باختن و زوبین انداختن و چوگان زدن و طاب طاب انداختن و کمند افکندن و جمله هر چه در باب فرو سیت و رجولیت بود بیآموختم، پس بامنظر حاجب و ریحان خادم پیش پدرم شدند و گفتند: خداوند زاده هر چه ما دانستیم بیآموخت، خداوند فرمان دهد تا فردا بنخجیرگاه آنچه آموخته است بر خداوند عرضه کند، امیر گفت: نیک آید. روز دیگر برفتم، هر چه دانستم بر پدر عرضه کردم. امیر ایشان را خلعت فرمود و پس گفت: این فرزند مرا آنچه آموختهاید نیکو بدانسته است و لیکن بهترین هنری است و اگر فرزندان محتشمان صد پیشه دانند چون بکسب بکنند عیبی نیست، بلکه هنرست، هر یکی را روزی بکار آید.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
6 دقیقه زمان مطالعه
بدان از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 29
1. بدان ای پسر که مردم تا زنده باشند ناگریز باشد از دوستان، که مرد بیبرادر به که دوستان، از آنکه حکیمی را گفتند: دوست بهتر یا برادر؟ گفت برادر نیز دوست به، {بیت
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
5 دقیقه زمان مطالعه
اما جهد از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 30
1. اما جهد کن تا دشمن نیندوزی، پس اگر دشمنت باشد مترس و دلتنگ مشو، که هر که را دشمن نبود دشمنکام بود. ولیکن در نهان و آشکارا از کار دشمن غافل مباش، و از بد کردن با او میآسای، دایم در تدبیر و مکر او باش و هیچوقت از حیلهٔ او ایمن مباش و از حال وی خود را روی پوشیده همیدار، تا در بلا و آفت و غفلت بر خود بسته باشی، تا زوی کار نباشد با دشمن دشمنی پیدا مکن و خویشتن بدشمن چنان نمای که اگر چه افتاده باشی با وی خویشتن را از افتادگان منمای بکردار نیک، اما بگفتار خوش دل در دشمن مبند، اگر از دشمن شکری یابی آن را شرنگی شناس، شعر:
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
9 دقیقه زمان مطالعه
ای پسر، از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 31
1. ای پسر، بدان و آگاه باش و بهر گناهی مردم را مستوجب عقوبت مدان و اگر کسی گناه کند از خویشتن در دل عذر گناه او بخواه، که آدمی است و نخست گناه آدم کرد، چنانک من گویم، بیت:
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
5 دقیقه زمان مطالعه
بدان از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 32
1. بدان ای پسر و آگاه باش که در اول سخن گفتم که از پیشها نیز یاد کنم و غرض پیشه نه دوکان داری است، که هر کاری را مردم بر دست گیرد آن چون پیشهٔ باشد، باید که آن کار نیک بداند، تا از آن کار بر بتواند خوردن؛ اکنون چنانک میبینم، هیچ پیشه و کاری نیست که آدمی آن بجوید که آن پیشه را از داستان و نظام راستی مستغنی دانی، الا همه را ترتیب دانستن باید و پیشه بسیارست، هر یکی را جدا شرح ممکن نشود، که کتاب دراز گردد و از اصل و نهاد بشود، ولکن هر صفت که هست از سه وجه است: یا علمی که تعلق به پیشهٔ دارد، یا پیشهٔ که تعلق بعلم دارد، {یا خود پیشهایست بصرافت خرد}، اما علمی که تعلق بپیشهٔ دارد جز طبیبی و منجمی و مهندسی و مساحی و شاعری و مانند این و پیشهٔ که تعلق بعلم دارد خنیاگری و بیطاری و مانند این و این هر یکی را سامانیست، چون تو رسم و سامان آن ندانی اگر چه استاد باشی در آن باب همچون اسیری باشی و پیشها خود معروفست، بشرح کردن حاجت نیست، چندانک صورت بندد سامان هر یک بتو نمایم، از بهر آنک از دو بیرون نیست: یا خود ترا بدین دانستن حاجت افتد، از اتفاق روزگار و حوادث زمانه، باری بوقت نیاز از اسرار هر یک آگاه باشی، اگر نیاز نبود هم مهتری باشی، که مهتران را علم پیشها دانستن لابدست. بدان ای پسر که از هیچ علمی برنتوانی خورد الا آخرتی، که اگر خواهی که از علم دنیایی بر خوری نتوانی، مگر بحرفهٔ در وی آمیزی، چون علم شرع که در روزگار قضا و قسام و کرسی داری و مذکری نرود و نفع دنیا بعالم نرسد و در نجوم یا تقویمگری و مولودگری و فالگویی و آرایشگری بجد و هزل درو نرود نفع دنیا بمنجم نرسد و در طب تا دستکاری و رنگآمیزی و هلیلهدهی باصواب و ناصواب در وی نرود مراد دنیایی طبیب را حاصل نشود، پس بزرگوارترین علمی علم دینست، که اصول آن بر دوام توحید است و فروع آن احکام شرع و بحرفهٔ آن نفع دنیاست، پس ای پسر تا توانی گرد علم دین گرد، تا دنیا و آخرت بدست آید، اما اگر توفیق یابی نخست اصول دین راست کن و آنگاه فروع، که بیاصول فروع تقلید بود.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
10 دقیقه زمان مطالعه
ای پسر، از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 33
1. ای پسر، بدان و آگاه باش هر چند بازرگانی پیشهٔ نیست که آن را صناعتی مطلق توان گفت ولکن چون بحقیقت بنگری رسوم او چون رسوم پیشهورانست و زیرکان گویند که: اصل بازرگانی بر جهل نهادهاند و فرع آن بر عقل، چنانک گفتهاند: لولا الجهال لهلک الرجال، یعنی اگر نه بیخردان اندی جهان تباه شدی و مقصودم ازین سخن آنست که: هر که بطمع افزونی از شرق بغرب رود و بکوه و دریا و جان و تن و خواسته در مخاطره نهد، از دزد و صعلوک و حیوان مردمخوار و ناایمنی راه باک ندارد و از بهر مردمان نعمت {شرق} بایشان رساند و بمردمان مشرق نعمت غرب برساند ناچاره آبادانی جهان بود و این جز ببازرگانی نباشد و چنین کارهاء مخاطره آن کس کند که چشم خرد دوخته باشد و بازرگان دو گونه است و هر دو مخاطره است: یکی معامله و یکی مسافره، معامله مقیمان را بود که متاع کاسد بطمع افزونی بخرند و این مخاطره بر مال بود و دلیر و بیشبین و مردی باید که او را دل دهد تا چیز کاسد بخرد، بر امید افزونی و مسافر را گفتم که کدامست؛ بر هر دو روی باید که بازرگان دلیر باشد و بیباک بر مال و با دلیری باید که با امانت و دیانت باشد و از بهر سود خویش زیان مردمان نخواهد و بطمع سود خویش سرزنش خلق نجوید و معامله با آن کس کند که زبردست او بود و اگر با بزرگتر از خود کند با کسی کند که دیانت و امانت و مروت دارد و از مردم فریبنده بپرهیزد و با مردمی که در متاع بصارت ندارد معامله نکند، تا از درکوب ایمن بود و با مردم تنگ بضاعت و سفیه معامله نکند و اگر بکند طمع از سود ببرد تا دوستی تباه نگردد، چه بسیار دوستی بسبب اندکمایه سود زیان تباه شدست و بر طمع بیشی بنسیه معاملت نکند که بسیار بیشی بود که کمی بار آرد و خرد انگارش بزرگ زیان باشد، {چنانکه من گویم، رباعی:
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
10 دقیقه زمان مطالعه
بدان از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 34
1. بدان ای پسر که اگر طبیب باشی باید که اصول علم طب بدانی نیک، چه اقسام علمی و چه اقسام عملی و بدانی که آنچ در تن موجودست یا طبیعت است، یا خارج از طبیعت و طبیعی سه قسم است: یک قسم از وی آنست که ثبات و قوام تن بدوست و یک قسم آنست که توابع است آن چیزها را که ثبات و قوام تن بدوست و یک قسم آنست که تن را از حال بحال میگرداند و آنک خارج است از طبیعت یا بفعل مضرت رساند با واسطه، یا بی واسطه، یا خود نفس ضرر فعل بود؛ اما آن قسم که ثبات و قوام تن مردم بدوست یا از جنس مادت است یا از جنس صورت؛ آنک از جنس مادت است یا سخت دورست، چون اسطقسات و عددش چهارست: هوا و آتش و خاک و آب، یا نزدیکتر از اسطقساتست، چون امزجه و عددش نه است: یکی معتدل و هشت نامعتدل، چهار مفرد و چهار مرکب، یا نزدیک تر از امزجه است، چون اخلاطش و عددش چهارست، چون گش و صفرا و سودا و خون، یا نزدیکتر از اخلاطست، چون اعضا و عددش نزدیک وجه چهارست و نزدیک وجه دو و معنی این سخن کی گفتیم آنست که: ترکیب الاعضا از اخلاطست و ترکیب اخلاط از مزاج است و ترکیب مزاج از اسطقساتست و اسطقسات دورترین ماده است و آنچ از جنس صورت است بر سه قسم است: نفسانی و حیوانی و طبیعی است، نفسانی قوت است و حس است و این پنج قسم است: بصر و ذوق و سمع و شمر و لمس و قوت است و حرکت و عدد و اقسام وی بر حسب عدد اقسام اعضایی است که آن را حرکت است و قوت سیاست و این بر سه قسمت است: تخیل و فکرت و ذکر و حیوانی بر دو قسم است: فاعل و منفعل و طبیعی بر سه قسمت است: مولده و مرتبه و غاذبه و افعال بر عدد قوی است: نفسانی و حیوانی و طبیعی، از بهر آنک روح خادم قوی است، چون برین جمله باشد راست عدد افعال بر عدد قوی باشد و آنک توابع است چیزهایی را که قوام و ثبات تن بدوست، چون فربهی که تابع سردیست، مزاج است و چون لاغری که تابع گرمی است، مزاج است، چون سرخی گونه تابع {خون} است، یا چون زردی که تابع صفراست و چون حرکت {نبض } تابع قوت فاعله است {از} حیوانی، چون خشم که تابع قوت منفعله است از حیوانی، چون شجاعت که تابع اعتدال {قوت} حیوانی است و چون عفت که تابع اعتدال {قوت} شهواتی است، چون حکمت که تابع اعتدال نفس ناطقه است و چون عرضها و کیفیات که تابع مادت باشد یا تابع صورت و آنک تن را از حال بحال بگرداند اسباب ضروری خوانند و این شش قسم است: اول هواست، دوم طعام، سیوم حرکت و سکون، چهارم خواب و بیداری، پنجم گشادگی طبیعت و بستگی، ششم احداث نفسانی: چون اندوه و خشم و بیم و مانند این و اینها را از بهر آن ضروری گویند که مردم را چاره نیست از هر یک و هر یک را ازین جمله تأثیرست در تن مردم، هر کدام تمامتر؛ چون یکی ازین جمله بر حال اعتدال باشد {استعمال این جمله مردم را بر صواب و بر وجه اعتدال بود و} چون بعضی را ازین جمله از حال اعتدال تغیر افتد یا استعمال مردم بعضی را ازین جمله بر وجه خطا باشد بیماری و علتی پدید آید بر موجب افراطی که رفته باشد و آنک خارج از طبیعت است سه قسم است بسبب مرض و سبب عرض و سبب بر سه قسم است: یا سبب بیماری اعضاهاء متشابه [باشد، یا سبب بیماری اعضاهای آلی، یا سبب تفرق الاتصال؛ اما سبب بیماری اعضاهای متشابه یا سبب بیماری گرم باشد و این بر پنج قسمت است، یا سبب بیماری سرد و این بر هشت قسمت است، یا سبب بیماری تر، یا سبب بیماری خشک و هر یک ازین بر چهار قسمت است؛ سبب بیماری اعضاهاء آلی یا سبب بیماری باشد که اندر خلقت افتد، {یا اندر مقدار، یا در وضع، یا اندر عدد و سبب بیماریهای خلقت یا سبب بیماری شکل باشد و یا سبب بیماری تعقیر و تجویف واین بر هفت قسم است: یا سبب خشونت و آن بر دو قسم باشد یا سبب ملاسة باشد و این بر دو قسمت است و سبب بیماریهاء مقدار بر سه نوعست و سبب بیماریهاء وضع و سبب بیماریهاء عدد هر یک دو نوعست، تفرق الاتصال چهار نوعست و مرض بر سه قسمت است: بیماریهاء اعضاء متشابه و بیماریهاء آلی و تفرق الاتصال، که آنرا مرض مشترک خوانند، در اعضاهاء متشابه افتد و هم در اعضاء آلی و بیماری اعضاء متشابه بر هشت قسمت است: چهار مفرد: گرم و سرد و تر و خشک و چهار مرکب: گرم و تر و گرم و خشک {و سرد و تر} و سرد و خشک و بیماریهاء آلی بر چهار نوعست: بیماریهایی که در خلقت افتد و در مقدار و در وضع و در عدد، بیماریهاء خلقت چهار قسمت است: آنک در شکل افتد و در سقعه و آنک بر طریق خشونت افتد و آنک بر طریق ملاست و بیماریهاء مقدار بر دو گونه است: آنک از طریق زیادت افتد و آنک از طریق نقصان و بیماریهاء وضع هم بر دو گونه است: یا عضو از جایگاه خویش زایل شود یا پیوند دیگر اعضا بفساد آورد و بیماریهاء عدد هم بر دو گونه است: یا بر طریق زیادت بود یا بر طریق نقصان و تفرق الاتصال یا در اعضاء متشابه افتد، یا در اعضاء آلی، یا در هر دو؛ عرض بر سه قسمت است: یا عرضها باشد که تعلق بافعال دارد، {یا باحوال تن، یا اندر استفراغات پدیدار آید و آنچه تعلق بافعال دارد} آن بر سه قسمت است و {آنچه تعلق بر احوال دارد بر چهار قسم است،} آنچ تعلق باستفراغات دارد بر سه قسمت است و باید که بدانی که علم بر دو قسمت است: علم است و عمل، قسم علم اینست که گفتم و بگویم که هر علمی از نیک و بد ترا گفتم که از کجا طلب باید کرد، تا هر یک را بشرح و استقصا بدانی که از کجا باید طلبیدن، که این علمها که ما یاد کردیم جالینوس بشرح و استقصا یاد کند، بیشتر در سته عشر و بعضی بیرون سته عشر؛ اما علم اسطقسات آن قدر که طبیب را بکار آید کتاب اسطقسات طلب کن، از جمله سته عشر و علم مزاج از کتاب مزاج طلب کن از ستة عشر و علم اخلاط از مقالت دوم طلب کن از کتاب قوى الطبیعه هم از جملهٔ سته عشر و علم اعضاء متشابهه از تشریح کوچک طلب کن هم از سته عشر و علم اعضاء آلی از تشریح بزرگ طلب کن، بیرون سته عشر و علم قوی طبع از کتاب قوى الطبیعه طلب کن از ستة عشر و قوی حیوانی از کتاب النبض طلب کن هم از جملهٔ سته عشر {و قوی نفسانی از رای بقراط و افلاطون طلب } و این کتاب است از جملهٔ تصنیف جالینوس بیرون سته عشر و اگر خواهی که مسخر شوی درین کتاب و از پایگاه طلب بگذری علم اسطقسات و علم مزاج از کتاب الکون و الفساد و از کتاب السماء و العالم طلب کن و علم قوی و افعال از کتاب النفس و کتاب الحس و المحسوس وعلم اعضا از کتاب الحیوانات و اقسام الامراض از مقالت نخستین از کتاب العلل و الأمراض طلب کن، از جملهٔ ستة عشر و اسباب اعراض از مقالت سیم هم ازین کتاب طلب کن و اسباب امراض از مقالت چهارم و پنجم و ششم طلب کن، هم ازین کتاب که گفتم.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
11 دقیقه زمان مطالعه
ای پسر، از عنصرالمعالی کیکاووس قابوسنامه 35
1. ای پسر، بدان و آگاه باش که اگر منجم باشی جهد کن تا بیشتر در رنج علم ریاضی بری، که علم احکام علمی وافرست، داد او بتمامی دادن نتوان بیخطایی، زیرا که هیچکس چنان مصیب نبود که بر وی خطایی نرود، اما بهمه حال ثمرت نجوم احکامست، چون تقویم کردن، فایده از تقویم احکام است، پس چون از احکام نمیگزیرد جهد کن تا اصولش نکو بدانی و بر مقومی قادر باشی، که اصل حکم آنگاه درست شود که تقویم سیارگان راست شود و طالع درست شود و نگر که بر طالع تخمینی اعتماد نکنی الا باستقصا، نخست بحساب و نمودارت ممهد، چون بحساب و نمودارات راست آید آنگاه حکمی که از آنجا کنی راست آید و بهر حکمی که کنی مولودی و ضمیری بگیر، تا از حالات کواکب آگاه بگردی و از طالع و از خانهٔ طالع و از قمر و از برج قمر و خداوند برج قمر و از مزاج بروجها و از مزاج کواکب که در هر برجی تا کی باشد و چون باشد و از خداوند خانهٔ حاجت و آنک از وی ماه برگشته باشد و از کواکب که ماه بدو خواهد پیوست و آن کواکب که مستولی بود بدرجهٔ طالع و خانهٔ آن کواکب که مستولی بود بدرجهٔ سیر کواکب و آن کواکب که ثابته بسیر بدو رسند یا او از درجهٔ سیر و صعود و در مظلمه و درجهٔ آثار مضار و از درجهٔ محترق که درجهٔ آفتاب بود، صاعد و هابط او هیچ غافل مباش و از سهمها اثنی عشرات و زیجات و ارباب مثلثات و حد و صورت و شرف و هبوط و خانهٔ وبال و فرح و آفت و اوج و حضیض و آنگاه بنگر در حالات قمر و کواکب، چون اقبال خیر و شر و نظر و مقارنهٔ اتصال و انصراف، بعید النور، بعید التصال، خالی السیر، و حشی فعل، جمع و منع و {ردالنور، دفع التدبیر،} دفع قوت، {دفع الطبیعه، انتکاف، اعتراض}، مکافات، قبول، تشریف، و تعریف، اجتماعی و استقبالی، معرفة و هیلاج و کدخداه و عطیت دادن و کم کردن و زیادت کردن عمر، راندن بسیرها، ازین همه آگاه کردی آنگاه سخن گویی، تا حکم تو راست آید. حکم از تقویم معتمد کن، چنانک حل آن تقویم زیجی کرده باشند که بخط معروفست و بودود با وساط آن نگاه کرده باشند و مجموعه و موسوطه وی نیکو دیده و مکرر کرده و اندر تعدیلهاء وی تأمل کن و با این همه احتزاز کن از سهو و غلط تا خطایی نیفتد و چون این همه اعتماد کرده باشی باید که گویی که هر حکم که من کردهام چنین خواهد بود و اگر بر آن قول معتمد نباشی هیچ اصابت نیفتد و مسئلهٔ که بر سند ضمیری هر چه گویی توان گفت، چنانک بیشتر حکم تو راست آید؛ اما بحدیث مولودها من از استاد خویش چنان شنیدم که مولود مردم نه آن است بحقیقت که از مادر جدا شود، اصلی طالع ورع است وقت مسقط النطفه آن طالع که آب مرد در رحم زن افتد و قبول کند آن طالع مولود اصلی است، نیک و بد همه بدان پیوسته، اما آن ساعت که از مادر جدا میشود آن طالع را تحویل صغری خوانند و بر سر مردم آن گذرد که در طالع مسقط النطفه بود و دلیل این سخن خبر رسول است، صلیالله علیه و علی آله و سلم، که چنین گفته است: السعید من سعد فی بطن امه و الشقی من شقی فی بطن امه و سعید این سخن ازینجا گفته است که من ترا گفتم، اما ترا در طالع زرع سخنی نیست، که آن را نه ببالاء چون توی بافتهاند، اما این که از طالع تحویل کبری گویی بر طریق استادان گذشته گوی و نگاه دار و اندر هر حکمی که کنی چنانک پیش از این فرمودم اگر وقتی مسئلهٔ پرسند اول بطالع وقت نگر و بصاحب و پس بقمر و برج قمر و خداوندش و بدان کوکب که قمر بدو خواهد پیوست و بدان کوکب که قمر از بازگشتست و بدان کوکب که در طالع یابی یا در وتدی و اگر نه وتد پیش از کوکبی نیکو که مستولی گشت و شهادت کرا بیشترست سخن از آن کوکب گوی، تا مصیب باشی. آنچ شرط احکامست اندکی گفتیم، اکنون اگر مهندس و مساح باشی در حساب قادر باش، زینهار یکساعت بیتکرار حساب نباشی، که علم حساب علمی وحشی است؛ پس اگر زمینی پیمایی زوایا را بشناس و شکلهاء مختلف الاضلاع را خوار مدار و نگویی که: این یک مساحت بکنم و باقی بتخمین، که در مساحت تفاوت بسیار افتد و جهد کن تا زوایا را نیک بشناسی، که استاد من پیوسته مرا گفتی که: هان تا از زاویا غافل نباشی در حساب مساحت، که بسیار ذوات الاضلاع بود که در وی زاویهٔ قوسی بود، برین مثال: ، یا برین مثال: و بسیار جای بود که منفرج ماند و اینجا تفاوت بسیار افتد و اگر شکلی بود که بر تو مشکل بود مساحت آن بتخمین مکن، یک نیمه را مثلث کن یا مربع، که هیچ شکل نبود که برین گونه نتوان کردن و آنوقت هر یک را جدا بنمای تا راست آید و اگر همچنین درین باب سخن گویم بسیار بتوان گفت، اما کتاب از حال خود بگردد و ازین قدر گفتن ناگزیر بود، از آنک سخن نجومی گفته بودم، خواستم که ازین باب نیز سخنی چند بگویم، تا از هر علمی ای پسر بهرهمند باشی.
...
برای مشاهده کامل کلیک کنید
4 دقیقه زمان مطالعه