1 ای ز احکام همچو رویین دز دست و هم از گشادنت عاجز
2 طرفه معشوق و گونة عاشق از درون صامت از برون ناطق
3 گاه چون نرگسی سرافگنده گه دهان چون گل از زرا گنده
4 زان نهادی چو غنچه لب بر هم که دلت بستۀ زرست و درم
1 تا زبانم بکام جنبانست در ثنای رئیس لنبانست
2 چه رئیس؟ آن خسیس پرتلیس مایهٔ ظلم و سایهٔ ابلیس
3 از بخیلی نکردد آن با زن ... خود را تمام در ... زن
4 آنکه نامش زن ننگ پیدا نیست در بدی و ددیش همتا نیست