1 داغ تو بود لاله صفت زیب تن ما چون غنچه بود زخم تو جزو بدن ما
2 دور از گل رخسار تو مانند شکوفه از پنبهٔ داغ است به تن پیرهن ما
3 ما بلبل پر سوختهٔ گلشن عشقیم نشکفت گلی غیر جنون از چمن ما
4 ای مرده دلان یک نفس از ما نگریزید بوی دم عیسی شنوید از سخن ما
1 مینهد بر سینه، داغم، عشق سیماندامها یا برای مرغ دل میگسترد گل، دامها
2 سینه را چندان کند تا از برش دور افکند میکند دایم نگین پهلو تهی زین نامها
3 نیست حرف راستبازانت، دورو، کاین قوم را غنچه آسا لخت دل باشد زبان در کامها
4 خرم آن بیدل که در شبهای هجران با تو بود گرم گلبازی ز رفت و آمد پیغامها
1 پرتو حسن زبس سوخته بال و پر ما سرمهٔ دیدهٔ عنقا شده خاکستر ما
2 کشتهٔ عشق بتان زندهٔ جاوید بود دم عیساست دم تیغ جفا بر سر ما
3 اول گام به سر منزل مقصود رسیم بیخودی در ره تحیق بود رهبر ما
4 از غلاف هوس نفس برآییم چو تیغ تا به کی در پس این پرده بود جوهر ما
1 شد بهار و بیخودیم از نشئهٔ جام هوا توبهٔ ما را شکست امروز ابرام هوا
2 جلوهٔ آهم هوا را بسکه رنگین کرده است صد تذرو اینجا گرفتارند در دام هوا
3 سینه چاک از پردهٔ عصمت دم بیرون نهد هر که همچون صبح می گردد می آشام هوا
4 می دهیدم می که با صد تر زبانی گفته است قاصد شبنم به گوش غنچه پیغام هوا
1 مگر به سعی توان دید جسم لاغر ما یک استخوان چو هلال است پای تا سر ما
2 همیشه سایهٔ عشق تو بود بر سر ما چکیدهٔ جگر آتش است گوهر ما
3 نوید وصل ترا احتیاج قاصد نیست که هر پریدن چشمی بود کبوتر ما
4 در آتشیم ز بس در هوای گمنامی چراغ دودهٔ عنقا بود سمندر ما
1 تو و بدمستی و رندی و میْآشامیها من و خون خوردن و رسوایی و ناکامیها
2 صبح نوروز خرام است، مبارک باشد بر تنت جامهٔ چسپان خوشاندامیها
3 نشئهای نیست به غربت می رسوایی را به وطن میبردم خواهش بدنامیها
4 پختهٔ عشق کجا، شکوهٔ بیداد کجا؟ دل کم حوصله باشد ثمر خامیها
1 قانع شده ست دل به تمنای او مرا در سر بس است شورش سودای او مرا
2 در عشق پای تا به سرم خون شد و چکید از بس فشرده پنجهٔ گیرای او مرا
3 کی در حریم کعبهٔ مقصود ره دهد از خود برون نکرده تمنای او مرا
4 در حیرتم که جان به کجایش فدا کنم از بس گرفته شوق سراپای او مرا
1 سینهٔ صد چاک مانند قفس داریم ما نالهٔ پهلو شکافی چون جرس داریم ما
2 رازدار عشق را نبود مجال دم زدن بخیه بر زخم دل از تار نفس داریم ما
3 عاقبت با گوشه ای از هر دو عالم ساختیم کنج چشم سرمه آلودی هوس داریم ما
4 عشق سرکش را به جسم زار، الفت داده ایم صد نیستان شعله در آغوش خس داریم ما
1 ایمن از جور حوادث ساخت عجز من مرا شیشه جانیها حصاری گشت از آهن مرا
2 چون نباشم خوشدل از بیتابیی کز درد اوست صبح نوروزیست هر چاکی ز پیراهن مرا
3 آتشم؛ آتش، مکن تکلیف سیر گلشنم پر فشانیهای بلبل می زند دامن مرا
4 بر نمی تابد مزاج نازکم گلگشت باغ بی دماغ از نکهت گل می کند گلشن مرا
1 برده سیر آهنگی امشب بر فلک داد مرا دل شکستن داده پهلو تند فریاد مرا
2 چون شرر هر ذرهٔ او بال بیتابی زند کوه قاف ار بشنود نام پریزاد مرا
3 صید دلها می کند هردم به رنگ تازه ای دام صد نیرنگ در خاکست صیاد مرا
4 تا کند نو رسم و آئین فراموشی گهی می دهد ره در حریم خاطرش داد مرا