1 سبحان من تحیر فی ذاته سواه فهم خرد به کنه کمالش نبرده راه
2 از ما قیاس ساحت قدسش بود چنانک موری کند مساحت گردون ز قعر چاه
3 بر وحدتش صحیفه لاریب حجت است اینک نوشته از شهدالله بر آن گواه
4 عمری خرد چو چشمه «ها» چشمها گشاد تا بر کمال کنه اله افکند نگاه
1 ای برده ز آفتاب به وجه حسن سبق قرص قمر به معجز حسن تو گشته شق
2 تابی ز عکس طلعت و تاری ز طره ات صبح اذا تنفس لیل اذا غسق
3 بر هر که تافت پرتو انوار عزتت شد سرخروی در همه آفاق چون شفق
4 جسمت نداشت سایه و الحق چنین سزد زیرا که بود جوهر پاکت ز نور حق
1 قد بدا مشهد مولای انیخوا جملی که مشاهد شد ازان مشهدم انوار جلی
2 رویش آن مظهر صافی ست که بر صورت اصل آشکار است در او عکس جمال ازلی
3 چشم از پرتو رویش به خدا بینا شد جای آن دارد اگر کور شود معتزلی
4 زنده عشق نمرده ست و نمیرد هرگز لایزالی بود این زندگی و لم یزلی
1 کردم ز دیده پای سوی مشهد حسین هست این سفر به مذهب عشاق فرض عین
2 خدام مرقدش به سرم گر نهند پای حقا که بگذرد سرم از فرق فرقدین
3 کعبه به گرد روضه او می کند طواف رکب الحجیج این تروحون این این
4 از قاف تا به قاف پر است از کرامتش آن به که حیله جوی کند ترک شید و شین
1 سلام علی آل طه ویس سلام علی آل خیر النبیین
2 سلام علی روضة حل فیها امام یباهی به الملک والدین
3 امام به حق شاه مطلق که آمد حریم درش قبله گاه سلاطین
4 شه کاخ عرفان گل باغ احسان در درج امکان مه برج تمکین
1 حاشا که نهم من از معما دامی تا صید کنم ز نامجویی کامی
2 پختم هوسی بود ز چون من خامی بر صفحه ایام بماند نامی
3 بیچاره حکیم عمری اندیشه گماشت تدبیر غنا ز کیمیا می پنداشت
4 خاک سر کوی فقر را حال چو دید در حال حکیم کیمیا را بگذاشت
1 الا ای ماه اوج دلربایی که خیل نیکوان را پادشایی
2 مکن تا می توانی بی وفایی که دور است از طریق آشنایی
3 زهی در دلربایی شوخ و چالاک هزاران جان پاکت صید فتراک
4 به راه توسنت خلقی شود خاک سواره هر گه از راهی برآیی