1 محمل رحلت ببند ای ساربان کز شوق یار می کشد هر دم به رویم قطره های خون قطار
2 زودتر آهنگ ره کن کآرزوی او مرا برده است از دیده خواب از سینه صبر از دل قرار
3 قطع این وادی به ترک اختیار خود توان می نهم در قبضه حکمت زمام اختیار
4 اشتر مستم که بی خود می روم در راه او نیست در بینی مرا جز رشته مهرش مهار
1 صاحبدلان که پیشتر از مرگ مرده اند آب حیات از قدح مرگ خورده اند
2 اول کشیده رخت به سر منزل فنا آنگه به دار ملک بقا راه برده اند
3 یابند بوی فیض بهار از نسیمشان آنان که در خزان طبیعت فسرده اند
4 جان ها فدایشان که به راه طلب هنوز نسپرده یک دو گام دل و جان سپرده اند
1 تا کی زمانه داغ غمم بر جگر نهاد یک داغ نیک ناشده داغی دگر نهد
2 هر داغ کاورد قدری رو به بهتری آن داغ را گذارد و داغ بتر نهد
3 زیر هزار کوه غمم پست و گر دهد دستش هزار کوه دگر بر زبر نهد
4 بر خوان میهمانی او حاضر ار شوم پیش من از کباب جگر ماحضر نهد
1 این کهن باغ که گل پهلوی خار است در او نیست یک دل که نه زان خار فگار است در او
2 برگ راحت مطلب میوه مقصود مجوی برگ بی برگی و میوه غم و بار است در او
3 نافه مشک که با این همه عطرافشانی ست خون افسرده آهوی تتار است در او
4 بر رگ عود که در دامن مطرب خفته ست منه انگشت که صد ناله زار است در او