اصبحت زایرا لک یا شحنة از جامی دیوان اشعار 12
1. اصبحت زایرا لک یا شحنة النجف
بهر نثار مرقد تو نقد جان به کف
1. اصبحت زایرا لک یا شحنة النجف
بهر نثار مرقد تو نقد جان به کف
1. چو پیوند با دوست می خواهی ای دل
ز چیزی که جز اوست پیوند بگسل
1. نسیم جان شنوم گوییا ز عالم دل
گشاده اند دری در حریم این منزل
1. سلام علیک ای نبی مکرم
مکرم تر از آدم و نسل آدم
1. جاه داری جاهل آسا در سر ای کامل مدام
جاهلت خوانم نه کامل چون تو را جاه است کام
1. سفید شد چو درخت شکوفه دار سرم
وز این درخت همین میوه غم است برم
1. قاصد رسید و ساخت معطر مشام من
در چین نامه داشت مگر نافه ختن
1. بانگ رحیل از قافله برخاست خیز ای ساربان
رختم بنه بر راحله آهنگ رحلت کن روان
1. این همایون خانه کامد خانه چشم جهان
روشنایی باد ازو چشم جهان را جاودان
1. برتر آمد در علو این منزل از چرخ برین
نیست با این منزلت یک خانه در روی زمین
1. ای سر از قدر بر فلک سوده
عالمی در پناهت آسوده