آثار جامی

صفحه 2 از 3
3 اثر از فاتحة الشباب - قصاید در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - قصاید در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / دیوان اشعار جامی / فاتحة الشباب - قصاید در دیوان اشعار

فاتحة الشباب - قصاید در دیوان اشعار جامی

1 برتر آمد در علو این منزل از چرخ برین نیست با این منزلت یک خانه در روی زمین

2 بس که طرح و وضع شیرین آمده ست این خانه را همچو بیت نحل پنداری پر است از انگبین

3 هست طاق غرفه اش ابرو و شه در وی چو چشم نیست خوبان جهان را چشم و ابرویی چنین

4 شاه بیت نظم عالم خوانمش ور بشنود جان فردوسی ز خلد این نکته گوید آفرین

1 نسیم جان شنوم گوییا ز عالم دل گشاده اند دری در حریم این منزل

2 ز زندگی در و دیوار او اثر دارد سرشته اند همانا ز آب خضرش گل

3 دهد بقای مخلد هوای او گویی فرو شده به گلش پای عمر مستعجل

4 چو خانه دل اهل قلوب مقبول است ره قبول در او هر که یافت شد مقبل

1 اصبحت زایرا لک یا شحنة النجف بهر نثار مرقد تو نقد جان به کف

2 تو قبله دعایی و اهل نیاز را روی امید سوی تو باشد ز هر طرف

3 می بوسم آستانه قصر جلال تو در دیده اشک عذر ز تقصیر ماسلف

4 گر پرده های چشم مرصع به گوهرم فرش حریم قبر تو گردد زهی شرف

1 آن را که بر سر افسر اقبال سرمد است سر در ره محمد و آل محمد است

2 فرزند کاف و نون اند افراد کاینات احمد میان ایشان فرزند امجد است

3 مدی که هست بر سر آدم علامتی زان میم و دال دان که قدمگاه احمد است

4 آن مد ز چتر دولت سرمد نشانه ای ست آدم سرآمد همه عالم ازان مد است

1 منم که تاج سر چرخ خاک پای من است چو ذره رقص کنان مهر در هوای من است

2 قطار روز و شب افتاده سایه و نوری ز اوج کنگره کاخ کبریای من است

3 به آفتاب کجا سر درآورم که چو او هزار خشت زر افتاده در فضای من است

4 ز ماه کاسه به کف هر شب از شهاب عصا فلک طواف کنان گرد در گدای من است

1 چو پیوند با دوست می خواهی ای دل ز چیزی که جز اوست پیوند بگسل

2 مکن شهپر عرش پرواز خود را درین وحشت آباد آلوده گل

3 تو را ذروه اوج عزت نشیمن تو خوش کرده در مرکز خاک منزل

4 ز آمیزش جسم و آویزش او چنان گشتی از جوهر خویش غافل

1 کنگر ایوان شه کز کاخ کیوان برتر است رخنه ها دان کش به دیوار حصار دین در است

2 چون سلامت ماند از تارج نقد این حصار پاسبان در خواب و بر هر رخنه دزدی دیگر است

3 چیست زر ناب رنگین گشته خاکی ز آفتاب هر که کرد افسر ز زر ناب خاکش بر سر است

4 گر ندارد سیم و زر دانا منه نامش گدا در برش دل بحر دانش و او شه بحر و بر است

1 این مقام خوش که می بخشد نسیم وصل یار خیر دار حل فیها خیر ارباب الدیار

2 فرخ آن محفل که شاهی را بود در وی نشست روشن آن منزل که ماهی را فتد بر وی گذار

3 بی قراران را پدید آید قرار دل در او جای آن دارد که باشد نام وی دارالقرار

4 از فروغ آفتاب شمسه او ذره را دیده اعشی تواند دید در شبهای تار

1 سفید شد چو درخت شکوفه دار سرم وز این درخت همین میوه غم است برم

2 به هم شکوفه و میوه که دید طرفه که من شکوفه را نگرم بر درخت و میوه خورم

3 شکوفه دیر نپاید شگفت ازان دارم که دمبدم ز زمانه شکوفه ناک ترم

4 ز شیر مادر دهرم ضرر رسید نه نفع کنون شکوفه کنان بهر دفع آن ضررم

1 این همایون خانه کامد خانه چشم جهان روشنایی باد ازو چشم جهان را جاودان

2 خانه چشمش چرا گویم چو روشن دیده ام در سیاهی نور آن پنهان و نور این عیان

3 سبز پوشان صف زده از دور گرد او مگر بیت معمور است کامد بر زمین از آسمان

4 در صفا چون خانه کعبه است لیک افتاده است زمزم آنجا بر کران از خانه اینجا در میان

آثار جامی

3 اثر از فاتحة الشباب - قصاید در دیوان اشعار جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر فاتحة الشباب - قصاید در دیوان اشعار جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.