آثار جامی

صفحه 2 از 3
3 اثر از روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) در بهارستان جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) در بهارستان جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار جامی / بهارستان جامی / روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) در بهارستان

روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) در بهارستان جامی

شکالی خروسی را در خواب سحر بگرفت، فریاد برداشت که من مونس بیدارانم و مؤذن شب زنده داران از کشتن من بپرهیز و خون مرا به تیغ تعدی مریز، ,

2 چرا بی موجبی خونم بریزی که خواهی بی گنه با من ستیزی

شکال گفت: من در کشتن تو چنان یک جهت نیستم که به هیچ وجه از آن باز نایستم، خاطر خود را از اختیار بپرداختم و تو را در این صورت مخیر ساختم، اگر خواهی به یک ضربت پنجه جان تو را بستانم و اگر خواهی لقمه لقمه تو را طعمه خود گردانم! ,

4 جز به تدبیر خرد از سر خود دفع مکن با تو شریر اگر شور و شری گیرد پیش

روباه را گفتند: هیچ توانی که صد دینار بستانی و پیغامی به سگان ده رسانی؟ گفت: والله مزدی فراوان است اما در این معامله خطر جان است. ,

2 از سفله نیل مکرمت امید داشتن کشتی به موج لجه حرمان فکندن است

3 پیش عدو زبون شدن از میل مال و جاه خود را به ورطه خطر جان فکندن است

شتری در صحرا چرا می کرد و از خار و خاشاک آن صحرا غذا می خورد به خاربنی رسید، چون زلف خوبان درهم و چون روی محبوبان تازه و خرم. ,

گردن آز دراز کرد تا از آن بهره ای گیرد دید که در میان آن افعیی حلقه کرده و سر را با دم فرا آورده، باز پس گشت و از آرزوی او بگذشت. خاربن پنداشت که احتراز وی از زخم سنان اوست و اجتناب او از تیزی دندان او. ,

شتر آن را دریافت، گفت: بیم من از میهمان پوشیده است نه از میزبان آشکار، و ترس من از زهر دندان مار است نه از زخم پیکان خار، اگر نه هول میهمان خوردمی میزبان را یک لقمه کردمی. ,

4 گر از لئیم بترسد کریم، نیست عجب ز خبث نفس، نه از پشم و استخوان ترسد

روباهی بر سر راهی ایستاده بود و چشم مراقبت بر چپ و راست نهاده، ناگاه از دور سیاهی پیدا شد، چون نزدیک آمد دید که یکی درنده گرگ با سگی بزرگ بر صورت یاران صادق و دوستان موافق همراه می آیند، نه آن را از این توهم فریبی و نه این را از آن دغدغه آسیبی. ,

روباه پیش دوید و سلام کرد و وظیفه احترام به جای آورد و گفت: الحمد لله که کین دیرین به مهر تازه مبدل شده است و دشمنی قدیم به دوستی جدید عوض گشته، اما می خواهم که بدانم که سبب این جمعیت چیست و باعث این امنیت کیست؟ ,

سگ گفت: سبب جمعیت ما دشمنی شبان است، اما دشمنی گرگ و شبان مستغنی از بیان است و سبب دشمنی من با وی آنکه دیروز این گرگ که امروز مرا دولت رفاقت وی دست داده است به رمه ما حمله کرد و یک بره بربود. ,

من چنان که عادت من بود در قفای وی بدویدم تا آن بره را بستانم، اما به وی نرسیدم چون بازآمدم شبان چوب بر من کشید و بی موجبی مرا رنجانید، من نیز رابطه دوستی از وی بگسستم و با دشمن قدیم او بپیوستم. ,

سگی از هر طعمه بی بهره بر در دروازه شهر ایستاده بود، دید قرصی نان گردان گردان از شهر بیرون آمد و روی به صحرا نهاد سگ در دنبال وی دوان شد و آواز داد که ای قوت تن و و ای قوت روان، آرزوی دل و آرام جان! عزیمت کجا کرده ای و روی به کجا آورده ای؟ ,

گفت: در این بیابان با جمعی از سرهنگان از گرگان و پلنگان آشنایی دارم، احرام زیارت ایشان بسته ام. ,

سگ گفت: مرا مترسان که اگر به کام نهنگ و دهن پلنگ در رفته ای من در قفای توام. ,

4 آنم که به عمر خویش هرگز خالی نشدم ز آرزویت

سگ را گفتند سبب چیست که در هر خانه ای که باشی گرداگرد آن نتواند گشت و بر هر آستانه ای که خسبی از آنجا نتواند گذشت؟ ,

گفت: من از حرص و طمع دورم و به بی طمعی و قناعت مشهور، از خوانی به لب نانی قانعم و از بریانی به خشک استخوانی خرسند، اما گدا سخره حرص و طمع است و مدعی جوع و منکر شبع، نان یک هفته اش در انبان و زبانش در طلب نان یکشبه جنبان، غذای ده روزه اش در پشت و عصای دریوزه اش در مشت، قناعت از حرص و طمع دور و قانع از حریص طامع نفور. ,

3 در هر دلی که عز قناعت نهاد پای از هر چه بود حرص و طمع را ببست دست

4 هرجا که عرض کرد قناعت متاع خویش بازار حرص و معرکه آز را شکست

پنج پایک را گفتند چرا به شکل کج پیکران افتادی و پای در میدان کجروی نهادی؟ گفت: از مار تجربه برداشتم که با آن راستی و راستروی همیشه از سنگ جفا سرکوفته است یا از زخم ستم دم بریده. ,

2 هرجا پری به صورت خود گردد آشکار او را چو جان کشند در آغوش خویش تنگ

3 هرجا به شکل راست برآید به سان مار سنگین دلان ز دور زنندش به چوب و سنگ

1 آن ندیدی که خرده دان به شکر داروی تلخ را کند شیرین

2 تا به آن حیله از تن رنجور ببرد رنج و محنت دیرین

روباهی با گرگی دم مصادقت می زد و قدم موافقت می نهاد، و با یکدیگر به باغی گذشتند، در استوار بود و دیوار پر خار، گرد آن گردیدند تا به سوراخی رسیدند، بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ روباه آسان درآمد و گرگ به زحمت فراوان. ,

انگورهای گوناگون دیدند و میوه های رنگارنگ یافتند روباه زیرک بود، حال بیرون رفتن را ملاحظه کرد و گرگ غافل چندان که توانست بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد، چوبدستی برداشت و روی بر ایشان نهاد. ,

کبوتر را گفتند چونست که تو دو بچه بیش برنیاری و چون مرغ خانگی بر بیشتر از آن قدرت نداری؟ گفت: بچه کبوتر غذا از حوصله مادر و پدر می خورد و چوژه مرغ خانگی از مزبله بر هر راهگذر، از یک حوصله غذای دو بچه بیش نتوان داد و از نیم مزبله در روزی هزار چوژه توان گشاد. ,

2 خواهی که شوی حلال روزی همخانه مکن عیال بسیار

3 دانی که درین سراچه تنگ حاصل نشود حلال بسیار

روباهی به چنگ کفتاری گرفتار شد، دندان طمع در وی محکم کرد. روباه فریاد برآورد که ای شیر بیشه زورمندی و ای پلنگ قله سربلندی! بر عجز و شکستگی من ببخشای و شکال این اشکال را از پای جهان پیمای من بگشای! من مشتی پشم و استخوانم، از خوردن من چه خیزد و در آزردن من که آویزد؟ ,

هر چند از این مقوله سخن راند در وی نگرفت، گفت: یاد آر حقی که مرا با توست، از من آرزوی مباشرت کردی، آرزوی تو را برآوردم، چند بار متعاقب با تو مباشرت کردم. ,

کفتار چون این گفتار شنیع شنود آتش غیرت در وی بجوشید، دهان بگشاد که این چه سخن بیهوده است و این واقعه کی و کجا بوده است؟ از وی دهان گشادن همان بود و از روباه رو در گریز نهادن همان! ,

4 به قول خوش چو نیابی ز چنگ خصم رهایی به آن بود که زبان را به ناخوشی بگشایی

آثار جامی

3 اثر از روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) در بهارستان جامی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) در بهارستان جامی شعر مورد نظر پیدا کنید.