روباه بچه ای با مادر خود گفت: مرا حیله ای بیاموز که چون به کشاکش از جامی برستان 13
1. روباه بچه ای با مادر خود گفت: مرا حیله ای بیاموز که چون به کشاکش سگ در مانم خود را برهانم. گفت: آن حیله فراوان است اما بهترین همه آن است که در خانه خود بنشینی، نه او تو را بیند و نه تو او را بینی.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
سرخ زنبوری بر مگس عسل زور آورد تا وی را طعمه خود سازد، به زاری از جامی برستان 14
1. سرخ زنبوری بر مگس عسل زور آورد تا وی را طعمه خود سازد، به زاری در آمد که با وجود این همه شهد و عسل مرا چه قدر و محل که آن را بگذاری و به من رغبت آری؟ زنبور گفت: اگر آن شهد است تو شهد را کانی و اگر آن عسل، تو سرچشمه آنی.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
موری را دیدند به زورمندی کمر بسته و ملخی را ده برابر خود برداشته. از جامی برستان 15
1. موری را دیدند به زورمندی کمر بسته و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجب گفتند: این مور را بینید که با این ناتوانی باری را به این گرانی چون می کشد؟ مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت: مردان بار را به نیروی همت و بازوی حمیت کشند نه به قوت تن و ضخامت بدن.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
شتری مهارکشان در صحرایی چرید، موشی به او رسید، وی را بی خداوند از جامی برستان 16
1. شتری مهارکشان در صحرایی چرید، موشی به او رسید، وی را بی خداوند دید حرصش بر آن داشت که مهارش گرفته به خانه خود روان شد شتر نیز از آنجا که فطرت او مفطور بر انقیاد است و جبلت او مجبول بر عدم مخالفت و عناد، با او موافقت کرد.
برای مشاهده کامل کلیک کنید
میشی از جویی بجست، دنبه وی بالا افتاد. بز بخندید که عورت تو از جامی برستان 17
1. میشی از جویی بجست، دنبه وی بالا افتاد. بز بخندید که عورت تو را دیدم! میش روی باز پس کرد که ای بی انصاف من سالها عورت تو را برهنه دیدم و هرگز نخندیدم و طعن تو نپسندیدم تو پس از عمری که یک بار مرا چنین دیده ای چه سرزنش من پیچیده ای؟
برای مشاهده کامل کلیک کنید
گاوی بر گله خود سالار بود و در میانه گاوان به قوت سرو نامدار. از جامی برستان 18
1. گاوی بر گله خود سالار بود و در میانه گاوان به قوت سرو نامدار. چون گرگ بر ایشان زور آوردی آفت وی را به زخم سرو از ایشان دور کردی، نگاه دست حادثه بر وی شکست آورد سروی وی را آفتی رسید. بعد از آن چون گرگ را بدیدی در پناه گاوان دیگر خزیدی. سبب آن را از او سؤال کردند در جواب گفت:
برای مشاهده کامل کلیک کنید
اشتری و درازگوشی همراه می رفتند. به کنار جوی بزرگی رسیدند. از جامی برستان 19
1. اشتری و درازگوشی همراه می رفتند. به کنار جوی بزرگی رسیدند. اول اشتر در آمد چون به میان جوی رسید آب تا شکم وی برآمد. درازگوش را آواز داد که درآی که آب تا شکم بیش نیست!
برای مشاهده کامل کلیک کنید
طاووسی و زاغی در صحن باغی فراهم رسیدند و عیب و هنر یکدیگر را از جامی برستان 20
1. طاووسی و زاغی در صحن باغی فراهم رسیدند و عیب و هنر یکدیگر را دیدند. طاووس با زاغ گفت: این موزه سرخ که در پای توست لایق اطلس زرکش و دیبای منقش من است همانا که در آن وقت که از شب تاریک عدم به روز روشن وجود می آمدیم در پوشیدن موزه غلط کرده ایم، من موزه کیمخت سیاه تو را پوشیده ام و تو موزه عدیم سرخ مرا!
برای مشاهده کامل کلیک کنید
روباهی به چنگ کفتاری گرفتار شد، دندان طمع در وی محکم کرد. از جامی برستان 21
1. روباهی به چنگ کفتاری گرفتار شد، دندان طمع در وی محکم کرد. روباه فریاد برآورد که ای شیر بیشه زورمندی و ای پلنگ قله سربلندی! بر عجز و شکستگی من ببخشای و شکال این اشکال را از پای جهان پیمای من بگشای! من مشتی پشم و استخوانم، از خوردن من چه خیزد و در آزردن من که آویزد؟
برای مشاهده کامل کلیک کنید
شکالی خروسی را در خواب سحر بگرفت، فریاد برداشت که من مونس از جامی برستان 22
1. شکالی خروسی را در خواب سحر بگرفت، فریاد برداشت که من مونس بیدارانم و مؤذن شب زنده داران از کشتن من بپرهیز و خون مرا به تیغ تعدی مریز،
برای مشاهده کامل کلیک کنید