1 ای ز امر کن فکانت گشته پیدا کاینات ذات بی چون تو را ترک صفت عین صفات
2 با کمال قدرتت کار دو گیتی بی محل با ثبات ملکتت ملک دو عالم بی ثبات
3 شمّه ای از فیض فضلت عذرخواه غافلان لمعه ای از تاب قهرت کارساز حادثات
4 نیست در فکرم ز مرگ و زندگی امّید و بیم بیم و امّیدم تویی ای خالق موت و حیات
1 ای افتخار نام نبوّت به نام تو افزوده حشمت رسل از احتشام تو
2 تفضیل مکّه بر همه گیتی ز فضل تو تعظیم کعبه از شرف احترام تو
3 تا قدر تو ز منزل ادنی مقام یافت حیران بماند عقل کل اندر مقام تو
4 شاه فلک ز لوح شرف بر سریر نور راضی بدان شدست که باشد غلام تو
1 آمد نسیم و بوی تو آورد سوی من بادا فدای جان نسیم تو جان و تن
2 وه وه چه گویمت که چه خندان و شاد داشت ما را نسیم وصل اویس از سوی قرن
3 ای دوست تا نسیم تو بشنیدم از صبا از چشمم اوفتاد گل و لاله و سمن
4 تا نکهت شمامه ی زلفت شنیده ام آشفته شد ز شوق، دل و جان ممتحن
1 کسی که شمع جمال تو در نظر دارد ز آتش دل پروانه کی خبر دارد
2 ز مرهمش نبود سود دردمندی را که زخم تیغ رقیب تو در جگر دارد
3 ز بی قراری زلفش قرار یافت دلم به زیر سایه ی او زان سبب مقر دارد
4 فضیلتی که جمال توراست بر خورشید فضیلتیست که خورشید بر قمر دارد